استاد علی صفایی حائری
۰۹:۱۱ ۱۳۹۴/۰۷/۰۵
🌿سلام به همه علاقه مندان و دوستداران استاد صفایی رحمه الله علیه
به امید خدا در این کانال با چند بخش زیر در خدمتتان هستیم؛
1- معرفی استاد
2- گزیده سخنان
3- عکس نوشته ها
4- کلیپ های صوتی
5- معرفی کتاب ها
و...
استاد علی صفایی حائری
۱۱:۳۷ ۱۳۹۴/۰۷/۰۵
🌿استاد صفایی بهشتی بود بر فراز کوهسار
...بگذار كلام را با اين آيه تمام كنم كه مثل الذين ينفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله و تثبيتاً من انفسهم كمثل جنة بربوة اصابها وابلّ فآتت اكلها ضعفين فان لم يصبها وابل فطلّ والله بما تعملون بصير.(265 بقره) مثل آن ها كه در جستجوي رضايت خدا و براي تثبيت خويش، اموالشان را انفاق مي كنند، چون مثل بهشتي بر فراز كوهسار است. باران تندي باريده، پس دو برابر بار داده اند پس اگر باران تند بر آنان نبارد، شبنمي كافي است و خدا بدانچه مي كنيد بيناست.
اشتياق به دوست و جستجوي رضاي او و ثبات و آرامش را در حالات و رفتارش مي ديديم. به واقع بهشتي بود بر فراز كوهسار، بدون بارش و ريزش امكانات نيز، لطافت روحي و نزديكي و انسش با خدا، او را توان باروري مي داد .
خدايش رحمت كناد كه با دستي خالي و به دور از هر گونه همراهي آغاز كرد و تهمت دشمنان و جفاي بزرگان و نامردي دوستان و ناتواني ياران، او را از راه باز نداشت، و رفت، در حالي كه مسووليت خود را به پايان رسانده بود، حرف ها را گفته و حاملان آن را ساخته بود. بر او افسوسي نيست، افسوس بر ما كه در عصري و در برابر نسلي كه به امثال او سخت محتاجند به هزار و يك بهانه و عذر، از او بهره نبرديم و تا بود قدر او را نشناختيم و پس از رفتن نيز از او تقديري نكرديم.
🌺بهشتي بر فراز كوهسار
نويسنده: حجت الاسلام امير غنوي
استاد علی صفایی حائری
۱۱:۵۴ ۱۳۹۴/۰۷/۰۵
🌿کسی که به حیات دنیایی راضی باشد، سالک و مسافر راه خدا نیست:👇
استاد علی صفایی حائری
۱۱:۰۵ ۱۳۹۴/۰۷/۰۶
🌿ویژگیهای مهم استاد علی صفایی حائری از زبان برادرش👇👇
موضوع: شخصیت و اندیشه استاد صفایی
تاریخ گفت و گو: 1392/04/17
استاد علی صفایی حائری
۱۱:۰۹ ۱۳۹۴/۰۷/۰۶
🌿حجت الاسلام علیرضا صفایی(برادر استاد):
من در ابتدا این یک مصرع را درباره ایشان بگویم؛ که «هیهات أن یأتی الزمان بمثله.» 👈دور است که زمان همانندی برای او بیاورد.
من بارها از زبان ایشان شنیده بودم که خداوند هر صد سال یک مجدّد میفرستد.
ایشان مکرّر این فراز را میگفتند و من امروز میفهمم که مجدّد قرن ما خود ایشان بود.
استاد علی صفایی حائری
۰۶:۲۰ ۱۳۹۴/۰۷/۰۷
برنامه محرم امسال مؤسسه لیلهالقدر
طبق روال سالهای گذشته، در ایام سوگواری حضرت سیدالشهداء و اصحاب گرانقدرشان، در مؤسسه لیلهالقدر مراسم عزاداری بر پا میشود.
به گزارش روابط عمومی مؤسسه لیلهالقدر، مراسم محرم امسال از شب اول محرم برابر با 22 مهرماه آغاز خواهد شد و به مدت یازده شب ادامه خواهد یافت.
سخنرانان:
شب اول تا شب سوم: حجت الاسلام و المسلمین لاجوردی، با موضوع: «عاجله و آجله»
شب چهارم تا شب هفتم: حجت الاسلام و المسلمین فاطمی، با موضوع: «شِکوِۀ اولیاء از دوستان»
شب هشتم تا شب یازدهم: حجت الاسلام و المسلمین حاجی ابراهیم با موضوع: «فکر و ذکر، مقوّم حقیقت انسانی»
استاد علی صفایی حائری
۱۱:۲۵ ۱۳۹۴/۰۷/۰۷
ابتلائات علی علیه السلام👆👆
استاد علی صفایی حائری
۱۱:۳۱ ۱۳۹۴/۰۷/۰۸
🌿شکایت علی علیه السلام
استاد علی صفایی حائری
درسهايى از انقلاب (تقيه)، ص: 181
....به تاريخ على و حسن و حسين عليهم السلام و ديگر پيشوايانى باز مىگردم كه از آن روزها، ما را، همهى ما را در نگاه خود داشتهاند و براى امروزهاى ما گام برداشتهاند.
به على باز مىگردم، به او كه همراه رسول در سالهاى قدرت رسول محاصره شده بود و تمامى كوشش رسول براى تحكيم خلافتش بىنتيجه مانده بود. به او كه تنهايى رسول را مىديد و غربت خويش را تجربه مىكرد.
به او كه كاسهى فضيلتش را واژگون كردند و تمامى فضايلش را در دامان آلودهى ديگران ريختند و به ديگران بستند، به او كه زمينهى حكومتش را بريرند و پيوندهايش را قطع كردند و آنچه كه حق او بود و سزاوار او بود و بدون او نمىچرخيد از او گرفتند. «1»
على در خطبه شقشقيه مىفرمايد؛ ابوبكر خلافت را همچون پيراهنى پوشيد و برخود پيچيد، با اين كه مىدانست كه جايگاه من از خلافت هم چون محور از آسياست، حكومت بدون من نمىچرخيد؛ چون سيلاب دانش از دل من سرازير بود و پرنده بر سر من پر نمىگشود.
من كنار آمدم و دامان جمع كردم و در اين انديشه رفتم كه با دست بريده بجنگم يا بر اين گمراهى كور صبر كنم، اين گمراهى كه بزرگ را مىشكند و كودك را پير مىسازد و مؤمن را در رنج مىكوبد تا به ديدار پروردگار خويش برسد.
ديدم صبر بر اين همه سزاوارتر و معقولتر است، پس صبر كردم، با چشمتر و گلوى درد صبر كردم، مىديدم كه ميراث من به غارت مىرفت.
__________________________________________________
(1)- اللهم انى استعديك على قريش و من اعانهم فانهم قطعوا رحمى و اكفئوا انائى. نهج البلاغهى، خ 217
فجزت عنى قرشا الجوازى فقد قطعوا رحمى و سلبونى سلطان بن عمى. نهج البلاغه، نامهى 36
فواللَّه مازلت مدفوعا عن حقى مستأثرا على منذ قبض اللَّه نبيه حتّى يوم الناس هذا. نهج البلاغه، خ 6
استاد علی صفایی حائری
۱۱:۳۱ ۱۳۹۴/۰۷/۰۸
🌿نفرین علی علیه السلام
استاد علی صفایی حائری👇
استاد علی صفایی حائری
۰۸:۰۴ ۱۳۹۴/۰۷/۰۹
🌿پسرم محمد! تو در این زمانه و این سرزمین-این زمانه تاریک و این زمانه شلوغ- اگر بخواهی کف حادثه ها نشوی و حادثه ساز باشی، باید «بینات، کتاب و میزان» را داشته باشی
و با این سه وسیله، در 👈تمامی جریان های فکری و سیاسی و اجتماعی، در برابر فریب ها و شیطان ها، قائم و بر پا باشی، آن هم قائم به قسط و بر روی ساقه ها و ریشه های محکم.
🌺نامه های بلوغ، ص 18
استاد علی صفایی حائری
۰۸:۴۱ ۱۳۹۴/۰۷/۰۹
🌿از سفرهى غدير
استاد علی صفایی- کتاب از معرفت دینی تا حکومت دینی
روز عيد غدير امسال در كردستان در سقز بودم. در جمع دوستانى كه مهربان و متدين و منصف بودند.
يكى از دوستان مىپرسيد: آيا شما در موضوع خلافت و امامت تحقيقى داشتهايد؟ و آيا دليل بر خلافت بلافصل حضرت على فقط همين «من كنت مولاه» و يا «تارك فيكم الثقلين» است. اگر دليل همينهاست چرا حضرت رسول با صراحت از خلافت نگفت و چرا حضرت على را نصب نكرد و كار را يك سره ننمود تا اين همه مشكل و درگيرى پيش نيايد؟
من گفتم: در موضوع ولايت و خلافت- مثل موضوع رسالت- من از نقل و روايت شروع نمىكنم. من از اين نقطه آغاز مىكنم كه روابطى دارم؛ با خودم، با اشياء، با افراد و با ملتها. من در اين روابط امكاناتى دارم: علمى و تجربى، عقلى و فلسفى، قلبى و اشراقى و احساسى و غريزى. آيا اين امكانات، كفاف روابط من را مىدهد؟
اگر به اين نتيجه رسيديم كه آرى، پس ديگر نه رسول مىخواهيم و نه خليفه.
آدمى مىماند و خودش و رها مىشود و به خود واگذار مىگردد.
اگر به اين نتيجه رسيديم كه خير، اينها كفاف نيازهاى آدمى را نمىدهد، آن وقت هم رسول مىخواهيم و هم پس از رسول به كسى محتاج هستيم كه همان خصوصيات آگاهى و آزادى را داشته باشد و ارتباط با غيب و شهود اين عالم را داشته باشد و آدمى را در تمامى راهش امام و جلودار باشد.
با اين نگاه، ملاك انتخاب رسول و خليفه و شكل انتخاب اين دو، مثل هم خواهد بود و همان طور كه رسول خدا را با اجماع مردم و يا اجماع اهل مدينه و يا اجماع اهل حل و عقد انتخاب نمىكنند، همين طور خليفه را نمىتوان با اين روشها شناسايى كرد و نمىشود كه رسول خدا به فكر سرپرست امت و خليفهى پس از خود نباشد و براى پس از وفات كسى را مشخص نكرده باشد و مثل ابوبكر و عمر و يا تمامى خلفاى بعد دلسوزتر از او باشند.
اكنون كه ملاك خلافت و رسالت همپاى هم گرديد، بايد تعيين سرپرست و خليفه، با نص و با همان ملاك مشخص گرديده باشد.
دوست ما مىگفت: از اين بيان به اين نتيجه مىرسيم كه خوب بوده و ترجيح داشته كه رسول كسى را مشخص نمايد، ولى هنوز به اين نتيجه نرسيدهايم كه چه كسى را مشخص كرده است. چه بسا ابوبكر را به شهادت اين روايت كه
«لو كان بعدى نبى لكان عمر نبياً «حاكم نيشابورى، مسترك الحاكم، ج 3، ص 85»
گفتم: ما ملاك آزادى و آگاهى؛ يعنى عصمت را همراه بيان روشن رسول خدا مىخواهيم. كسانى كه خود ادعاى آگاهى و آزادى و ادعاى عصمت را ندارند، چگونه مطرح مىشوند؟
يكى از دوستان گفت: پس چرا با وضوح مطرح نمىشود. مگر از چيزى مىترسيم و يا از چيزى مىترسيدهاند؟ اين رسول خداست كه حرفش را بر چشم و گوش مىگذارند و اطاعتش مىكنند و آب وضويش را با شتاب مىگيرند و نمىگذارند كه بر زمين بريزد.
من با لبخند گفتم: يكى از قرآنهاى چاپ غير ايران را بياوريد تا جعل و تحريفى در ميان نباشد و گفتم: اين آيات قرآن در سورهى جمعه حكايت مىكند كه رسول خدا را در هنگام خطبه و به خاطر لهو و تجارت تنها مىگذاشتند و همگى از او پراكنده مىشدند: «تركوك قائماً ...»
و در سورهى آل عمران حكايت دارد كه در ميدان جنگ او را تنها مىگذاشتند و آنها را در آخرين نفراتشان فرياد مىزد و آنها از وجود رسول خدا غصهدار مىشدند: «و الرسول يدعوكم فى اخريكم فاثابكم غمّاً بغمٍّ ».
و در سورهى توبه از كار شكنى و درگيرى آنها حكايت دارد؛ كه: «فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول اللَّه »
و «رضوا بان يكونوا مع الخوالف »
و «يتربص بكم الدوائر »
و «اوضعوا خلافكم و يبغونكم الفتنة»
و در ... حكايت دارد كه هنگام تقسيم غنايم با رسول خدا درگير مىشدند.
اين همه آيات كه از نفاق و فسق و كوتاهى و تقصير و اعتراض بر رسول خدا، حكايت دارد، آيا با وفات رسول خدا، به ايمان و استقامت و نجوم هدايت و چراغ راه، اشارت خواهد داشت؟
اين طور نيست كه رسول خدا و امر او در دلها تأثير داشته باشد و مسلمانها ولايت و سرپرستى دلها را به رسول خدا واگذاشته باشند و اولويت داده باشند و او را به خاطر آگاهى و محبتش، در باطن خود و در ظاهر خود، به ولايت پذيرفته باشند.
استاد علی صفایی حائری
۰۸:۴۱ ۱۳۹۴/۰۷/۰۹
ادامه از سفره غدیر:
اين آيات در سورهى مائده حكايت از مدارا و مماشات رسول خدا دارد؛ كه خطاب مىآيد: «ان لم تفعل فما بلغت رسالته». و اين مماشات نشان برخورد و عصيان و طغيان كسانى است كه رسول خدا را محاصره كردهاند و از مدينه بيرون نمىروند. در چنين فضايى و در اين جو طغيان و عصيان، آيا صريحتر از اين مىتوان گفت و عمل كرد؟ مدينه را براى على (ع) خالى كرد و تمامى مزاحمين را به سرحدات فرستاد و با لشكر اسامه را مأمور كرد و او را بر روى دستها بلند كرد و اولويت داد كه ولايت خدا و رسول و على، اولويت دادن به آنها حتى در برابر خواستهها و خواهشهاى خويش است. محركى جز خدا و رسول (ص) و على (ع) براى آنها نبايد باشد.
گفتم: اگر بناى تشكيك باشد، هيچ صراحتى باقى نمىماند و اگر بناى همدلى باشد، هيچ ابهامى نيست.
گفتم: براى نجات از اين همه تشكيك تاريخى و مزاحم، راه همان است كه ملاك انتخاب خليفه و رسول مشخص شود و روش انتخاب مشخص شود. آن وقت تمامى حرفها و برخوردهاى رسول، وضع خليفه و تكليف امت را مشخص مىنمايد كه رسول (ص) آن جا كه مىخواست با صراحت كار را يكسره كند و قلم و دوات را طلب نمود، متهم به هجر و هذيان شد. باز هم با اعراض خود، كار را مشخص كرد و براى آنها كه بخواهند، مشكلى باقى نگذاشت، همان طور كه فاطمه (س) و ابوذر و عمار در تمامى مراحل زندگانى على، كار و راه و امر او را مشخص مىنمودند و ابهامى باقى نمىگذاشتند.
گفتم: مشكل اينجاست كه ما از اين همه آيات و توبيخ و سرزنش و نفاق و عصيان و طغيان، چشم مىپوشيم و به قداست و پاكى خلفا و تمامى صحابه روى مىآوريم و باكى نداريم كه رسول خدا را عامل طغيان و عصيان قلمداد نماييم كه با وفات او همه به ستارههاى هدايت بدل مىشوند و راهنما مىشوند؛ كه:
«مثل اصحابى مثل النجوم بايهم اقتديتم اهتديتم ... «1»»
ما اين گونه به قداست صحابه روى مىآوريم و تمامى خلفا را تطهير مىكنيم و حتى اگر با هم جنگيده باشند و بر روى هم شمشير كشيده باشند بر هيچ كدام لعن و نفرينى نداريم و دو طرف را مىپذيريم.
و اين تطهير فقط از طالبان دنيا و علماء السلاطين سر نزده، حتى كسانى مثل غزالى از طعن و لعن بر يزيد و معاويه احتراز مىكنند و اين قداست را بر هم نمىزنند.
دو تفكر در مورد خلافت وجود دارد. در يك تفكر، معيارها اصالت دارد و خليفه در صورت ارتكاب خلاف، خود به خود عزل مىشود و غاصب مىگردد كه بايد در صورت قدرت در برابر آن ايستاد و به هنگام مصلحت و بهرهبردارى نكردن دشمن ديگر با او درگير شد و در تفكر دوم خليفه اصالت دارد و با تمامى فسق و فجور، اجازهى خروج و درگيرى نيست. شافعى و مالك و ابن حنبل و ابوحنيفه همگى بر اين عقيده هستند و اين گونه بر اين اصل استدلال مىكنند كه سلف صالح با فسق و ظلم خلفاء و حكام در نماز جماعت و جمعه شركت مىكردند و خروج نمىكردند.
مىبينى كه اصول چگونه راهگُشا هستند و مىبينى كه اصل وحى و عهد و اصل تسليم و تفويض و هدايت، چگونه معيار عبوديت و عصمت را مطرح مىسازد و وضع خلافت و خليفه را مشخص مىسازد: «فَلَعَمْرى مَا الْامامُ الّا الْعامِل بِالْكِتابِ وَالْآخِذُ بِالْقِسْطِ وَ الدّائِنُ بِالْحَقِّ وَ الْحابِسُ نَفْسُهُ عَلى ذات اللّهِ ».
__________________________________________________
(1)- بحارالانوار، ج 2، ص 220، ح 1، چاپ بيروت، مؤسسه الوفاء. اين روايت در معانى الاخبار و بصائر الدرجات هم آمده، اما مرحوم مجلسى آن را از احتجاج طبرسى نقل مىكند. محدثين شيعى روايت را چنين نقل مىكنند: «فانما مثل اصحابى فيكم كمثل النجوم بايها اخذ اهتدى و باى اقاويل اصحابى اخذتم اهتديتم و اختلاف اصحابى فيكم رحمة قيل يا رسول الله من اصحابك؟ قال اهل بيتى.» قسمت آخر روايت در منابع اهل سنت موجود نيست و به همين جهت در روايات آنها مشكلاتى به وجود مىآيد و خطا هم از همين جا شروع مىشود.
با اين روايت بسيارى از روايات اهل سنت معنا پيدا مىكند و تعارض رواياتى كه در آنجا و با مبناى اهل سنت قابل حل نيست، بر طرف مىگردد و رواياتى هم به دليل ضعف بايد كنار گذاشته شود.
استاد علی صفایی حائری
۰۹:۲۵ ۱۳۹۴/۰۷/۰۹
🌹💐عیدتان مبارک💐🌹
امید است که ما علی علیه السلام را تنها نگذاریم
و یاری برای ولی مان باشیم
و شامل گلایه های آن حضرت نشویم...
استاد علی صفایی حائری
۰۹:۱۰ ۱۳۹۴/۰۷/۱۰
🌿تدريج در سلوك
استاد علی صفایی حائری- کتاب آیه های سبز
برادرى بود كه دير وقت و از نيمه شب گذشته، به ديدنم آمده بود. پر از درد بود.
پر از رنج بود. پر از طلب بود. حرف كه مى زد مثل مار مى پيچيد و با درد مى پرسيد كه فلانى! راستى بگو، به من دروغ نگو، به من تلقين نكن، من مى خواهم درست بشوم. من چهار سال است كه دارم به خودم ور مى روم، ولى هيچ اثرى نديده ام و از يارى خدا و از اميد بويى نبرده ام. من هنوز در دلم ضعف و كينه و بخل ... صف كشيده اند. من پاک از پا در آمده ام. راستى چه كار كنم؟
مى گفت و مى گفت ... راستى كه ديوانه شده بود. گريه مىكرد، ولى گريه اش گريه ى ذليلى بود. براى من سخت بود كه اشك ذلت را بر چهره ى مردى ببينم.
و براى من سخت بود كه بار اين همه حرص و سوز و شتاب را بر دوش او ببينم و اين همه را نمىشد كه با نرمى و دلالت، كه او به تلقين متهمش مى كرد، برطرف ساخت. و نمى شد با سكوت و بى اعتنايى كه او تحملش را نداشت، رهايش كرد.
در من توفان سختى بود و هجوم تندى كه مهار شده اش او را از جاى مىكند.
گفتم: تو مى خواهى با چهار سال مطالعه و كتاب خواندن كه اسمش را كار گذاشته اى و با آمدن به قم كه اسمش را هجرت گذاشته اى، صاحب دلى بشوى كه ابراهيم، در ميان آتش و در كنار اسماعيل طناب پيچيده اش، به دست آورده بود و مى خواهى به اطمينانى برسى كه او هم نرسيده بود.
آن بزرگ مرد راه رفته را پس از شصت سال خوش حال ديدند و سؤال كردند كه چگونه به شادى رسيده اى؟! گفت: پس از شصت سال مبارزه و رياضت، امروز فهميدم كه خيلى هوا ندارم.
و تو مى خواهى كه در روز اول حركت هيچ هوايى نداشته باشى و هيچ مبارزه اى نداشته باشى.
گفتم: قدم اول اين است كه فهميده اى در تو چه مىگذرد و قدم دوم اين است كه اين وضع را توجيه نكنى و قدم سوم اين است كه خودت را براى يك عمر درگيرى آماده سازى و قدم چهارم اين است كه با محاسبه ها و مقايسه ها، خودت را همراه باشى و تمرين ها را شروع كنى. و از وزنه هاى كوچك دست به كار شوى و براى بلا و ضربه ها آماده شوى و آن وقت كه به عجز رسيدى و از پاى افتادى، با اعتصام و استعانت گام هاى نهايى را بردارى ... و با اين مركب راه بروى.
گفتم: تو هنوز از گناه تصور ندارى. فقط از بخل ها و كينه ها و ... رنگى ديده اى.
هنوز نمى دانى كه چشم تو در هر لحظه چه كارها داشته و نكرده و پاى تو و دست تو و یک یک نيروهاى درونى تو چه قدر بیكار و ماندگار بوده اند. اگر تو اين همه را مى ديدى لابد مى مردى. برادر! راهى را كه در يك عمر مى روند، تو مى خواهى فقط با شور و شوق، با حرص و سوز تمام كنى. و مى خواهى همين امروز تمامى بخل ها و حرص ها و ضعف هايت، به قدرت و اطمينان و گذشت برسد.
مى خواهى بدون جهاد و درگيرى، پاداش مجاهدها را بگيرى؟ تو براى يك مدرك سال ها رنج بردهاى و اين قدر شتاب نداشتهاى؛ چون كلاس ها را فهميده بودى و در كلاس اول توقع درمان مريض هاى از همه جا رانده شده را نداشتى.
اكنون هم با همين توجه مى توانى به اين ظرفيت برسى و
اين قدر با عجله هايت از پاى نيفتى.
كسانى كه
كلاس ها را شناخته اند
و مراتب را مى شناسند،
آرام و مسلط مى شوند.
استاد علی صفایی حائری
۰۳:۲۸ ۱۳۹۴/۰۷/۱۱
استاد علی صفایی حائری:
...آنچه وضعیت فکری امروز من است در این خلاصه می شود که
بینش علمی بر اساس تجربه
و بینش فلسفی بر اساس استدلال
و بینش عرفانی بر اساس شهود،
همه و همه محتاج بینش دینی هستند.
همانطور که مذهب، به علم در هدف و انگیزه و شکل بندی جهت می دهد، همانطور بر فلسفه و عرفان اثر می گذارد و یقین و شهود، این هر دو را راه می برد.
من در حالی که برای این سه، حرمتشان را قائل هستم محدودیت هایشان را هم باور کرده ام و این است که به وحی روی آورده ام.
📚روش نقد، جلد 3
استاد علی صفایی حائری
۰۲:۱۲ ۱۳۹۴/۰۷/۱۲
استاد علی صفایی حائری:
🌿ما مىبينيم امروز در اوج هدف حكومتهاى عالى، رفاه است و رهبرى آنها و حكومت آنها تا اين حدّ.
و مىبينيم كه اين رفاه فريبى است كه جامعهى انسانى را به دامپرورى كشانده است و نيرنگى است كه شير و پشم را زياد كرده است و افسونى است كه انسان راحت طلب را در سطح گاو نگه داشته است،
در حالى كه انسان براى رفاه به فكر و عقل احتياج نداشت، براى اين زندگى غرائز اجتماعى كافى بودند و آزادى و اختيار و انتخاب، خطرناك و مضرّ و لااقل بىفايده؛ چون رفاه انسان در اوج، هنوز به رفاه كندو نمىرسد.
در گذشته به اشاره گذشت كه هنگامى كه استعدادهاى عظيم انسان بىكار ماند و به كار گل رفت چه عصيانها و انفجارها و انتحارهايى سبز مىشود.
📚اندیشه من، ص 27
استاد علی صفایی حائری
۰۲:۱۹ ۱۳۹۴/۰۷/۱۲
🌿آرمان های انسان
استاد علی صفایی حائری👇
استاد علی صفایی حائری
۱۲:۰۱ ۱۳۹۴/۰۷/۱۳
🌿تبديل
استاد علی صفایی حائری
اى لالههاى سرخ مهاجم
ما، با خون سبز خويش
تا اوج جاودانگى، قانون تبديل را تجربه كردهايم،
آنجا كه ديو مرگ كليد تبديل را گرفت،
و زمين را، تا نفت
و نفت را، تا باروت
و باروت را، تا استبداد كشيد،
ما هم ادامه داديم.
استبداد را، تا عصيان
و عصيان را، تا بلوغ
بلوغ مغزها و قلبها و دستها.
و دستها را، تا گلولهها
و گلولهها را، تا قدرت
و قدرت را، تا آزادى
و آزادى را، تا ...
در زير چرخ كبود
كسى جاودانه مىماند
كه تبديل را آموخته باشد.
عشق هم يك تبديل است.
اى لالههاى سرخ مهاجم
هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر، كتيبهى هستى، دوام ما
مهر56
📚کتاب مجموعه اشعار( و با او با نگاه، فرياد مى كرديم)، ص 149
استاد علی صفایی حائری
۱۲:۰۶ ۱۳۹۴/۰۷/۱۳
🌿انواع دین و طرح کلی دین اصیل در اندیشه استاد صفایی رحمه الله علیه👇
استاد علی صفایی حائری
۰۱:۱۳ ۱۳۹۴/۰۷/۱۳
اندیشه های پنهان10(چرا سؤال کنیم؟(
موارد هفتگانهى زير را با دقّت مورد بررسى قرار دهيد و از آن سريع عبور نكنيد بلكه بر روى تك تك اين موارد تأمّل داشته باشيد.
1. ما ناخواسته، خود را در هستىاى مىبينيم كه از ذرّات آن گرفته تا كهكشانها همه در حال حركت هستند؛ ما هم كه جزئى از اين هستى هستيم پس ناگزير و ناچاريم از حركت.
حتى اگر كسى بگويد من نمىخواستم خلق بشوم و بخواهد خودكشى كند، اين خودكشى يك حركت است. نَفَس بكشى حركت است، نَفَس خود را حبس كنى نيز يك حركت است. دست خود را تكان دهى، بنشينى يا بايستى، سخن بگويى يا از سخن گفتن خود جلوگيرى كنى، آب بخورى، غذا بخورى يا... هر كدام يك حركت هستند.
2. با اندك توجّهى و تأمّلى در خود يا بيرون از خود، متوجّه مىشويم كه در اين عالم، سه نوع حركت وجود دارد :
الف . حركت طبيعى و قانونمند؛ مانند حركت الكترون، زمين،
خورشيد، گياهان و...
ب . حركت غريزى؛ مانند حركت حيوانات و حركتهاى انعكاسى خودمان.
اين دو نوع حركت، به صورت جبرى بدون اختيار و آزادى و بدون هيچ خطا و اشتباهى صورت مىگيرد.
ج . حركت همراه با اختيار و آزادى كه اين نوع حركت بايد با انتخاب شكل بگيرد. اين نوع حركت، مخصوص انسان است.
پس ما بايد حركتمان را خودمان انتخاب كنيم.
3. غريزهى بهتر طلبى و غريزهى جلب نفع و دفع ضرر كه جايگاه آن در قلب است به ما حكم مىكند كه بهترين حركت را انتخاب كنيم كه هيچ خطا و اشتباهى در آن نباشد.
هر حركت انسان به صورت جبرى از غريزهى بهترطلبى عبور مىكند. منظور از جبرى يعنى اين كه نيروى غريزهى بهترطلبى، جزئى از وجود ماست كه نمىتوانيم از آن استفاده نكنيم، حتى كسى كه سيگار مىكشد باز بر اساس غريزهى بهترطلبى است. فقط محاسبات اين شخص غلط مىباشد. مثلاً اگر در ظاهر از همين شخص سئوال كنيم آيا سيگار بد است يا خوب، او پاسخ خواهد داد كه بد است، اما در محاسبات خود اين گونه حساب كرده است كه اگر سيگار بكشد مثلاً ده سال از عمرش كم مىشود و پيش خود مىگويد اوّلاً اين وعيد، احتمالى است و نسيه است، دوم اين كه اگر هم واقعيّت داشته باشد هفتاد سال عمر با كيفيّت (همراه با سيگار كشيدن) بهتر از هشتاد سال عمر بىكيفيّت است؛ بنابراين سيگار كشيدن اين شخص نيز بر اساس غريزهى بهترطلبى است.
4. براى انتخاب بهترين، نياز به سنجش و مقايسه است، كه عقل، عهدهدار اين سنجش است؛ «يدرک الخير كلّه بالعقل»، «بِالْعَقْلِ تُنَالُ الخيراتُ». عقل در اصل، رزق و خوراك قلب را فراهم مىكند؛ زيرا قلب عاشق بهترين است و عقل است كه بهترين را براى قلب تعيين مىكند.
قرار نيست كسى به جاى من بسنجد، حتى خدا و پيامبر او نيز به جاى انسان نمىسنجند بلكه اين مقايسه و سنجش بايد به وسيلهى خود انسان صورت بگيرد. اين جا است كه اين آيهى شريفه براى ما تحليل مىشود: (إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ)[1] يعنى بدترين جنبندگان در محضر خدا
كرها و لالهايى هستند كه سنجش و مقايسه و تعقّل نمىكنند.
به نظر شما با توجّه به اين مراحل، چرا كسانى كه نمىسنجند، بدترين جنبدگان در محضر خدا محسوب مىشوند؟ در پاسخ بايد گفت: در اين عالم، سه نوع جنبش و حركت بيشتر نيست: قانونمند، غريزى و اختيارى. دو نوع از اين حركت و جنبش ـقانونمند و غريزى ـ چون اختيارى در آن نيست، بدون هيچ خطا و اشتباهى اجرا مىشود. و در آن بهترين حركت اتّفاق مىافتد. مثلاً كرهى زمين در هر لحظه در بهترين مسير حركت مىكند و يك لحظه هم اشتباه نمىكند يا فوتونِ نور خورشيد، مسيرِ از خورشيد تا زمين را در عرض چند دقيقه طى مىكند و بهترين مسير و نزديكترين راه و صراط مستقيم را مىپيمايد و به خودش هم نمىگويد كاش از راه ديگرى رفته بودم تا زودتر به زمين مىرسيدم.
اما حركت اختيارى كه همراه با انتخاب است، هيچ وقت بدون سنجش امكانپذير نيست و به صورت تصادفى هم نمىشود در راهِ درست حركت كرد؛ زيرا بىنهايت خط به يك نقطه وصل مىشود و هر عددى در مقابل بى نهايت، صفر است بنابراين وقتى بى نهايت مسير و حركت بر سر راه انسانى كه حركتش اختيارى است، قرار دارد، امكانِ در مسيرِ درست افتادنِ او صفر خواهد بود. در نتيجه هلاك خواهد شد و آن جنبندگانى كه به صورت جبرى ـقانونمند و غريزى ـ حركت مىكنند بهتر از انسان خواهند بود و انسانى كه نسنجد و تعقّل نكند از همهى آنها بدتر خواهد بود و هلاك خواهد شد.
5. براى سنجش و تعقّل، نياز به شناخت مىباشد؛ زيرا عقل در تاريكى نمىتواند بسنجد. به عنوان مثال اگر از شما سؤال كنند سيب بهتر است يا پرتقال، شما تا شناختى از نيازهاى خود نداشته باشيد و تا شناختى از خواص سيب و پرتقال نداشته باشيد، نمىتوانيد بسنجيد و تعيين كنيد كدام بهتر است.
استاد علی صفایی حائری
۰۱:۱۳ ۱۳۹۴/۰۷/۱۳
بنابراين، خوراك و رزق و طعام عقل، علم و آگاهى و شناخت است. تا اين خوراك به عقل نرسد، عقل قدرت سنجش و مقايسه را ندارد. اين است كه در روايت داريم: «أَلعَقْلُ مَعَ العلم»؛ عقل، همراه با علم و شناخت است و عقل بدون علم، كارايى ندارد. و نكتهى قابل توجّه اين است كه در روايت نيامده است «العِلمُ مَعَ العقل»، چون امكان دارد علمى وجود داشته باشد اما با آن علم، سنجشى انجام ندهيم و حتى آن علم، وبال گردن ما بشود؛ همچنان كه در روايت داريم: «مَنْ زَادَ عِلْمُهُ عَلَى عَقْلِهِ كان وَبالاً عليه»؛ كسى كه علمش زيادتر از عقلش باشد، اين علم وبال گردن او است.
پس مىشود علمى باشد و با آن سنجشى نداشته باشيم اما نمىشود كه تعقّل داشته باشيم و علم نداشته باشيم؛ زيرا سنجش و مقايسه حتماً با شناخت و علم و آگاهى، امكانپذير است.
شناخت و معرفت، در چنين جايگاهى اهميّت مىيابد. اين كه مىبينيم حضرت على به كميل مىفرمايند: «يا كميل مَا مِنْ حركةٍ اِلّا وأنت محتاجٌ فيها الى معرفةٍ»؛ اى كميل! هيچ حركتى نيست مگر اين كه در آن حركت، تو نياز به معرفت و شناخت دارى، به اين دليل است كه حركت انسان انتخابى است و انتخاب، سنجش و تعقّل مىخواهد و سنجش و تعقّل، شناخت مىخواهد.
6. براى شناخت، نياز به تفكّر است؛ زيرا كار فكر اين است كه چند معلوم را كنار مجهولى قرار مىدهد و آن مجهول را كشف مىكند و به شناخت مىرساند.
بنابراين فكر، رزق عقل را فراهم مىكند؛ زيرا رزق عقل، علم و شناخت است و كار فكر اين است كه ما را به شناخت و علم مىرساند.
شناخت را نمىتوان به شكل صادراتى و تحميلى به افراد داد بلكه خود انسان بايد به تفكّر بپردازد و به شناخت برسد. حتى انبيا، به كسى شناخت صادراتى نمىدهند. مثلاً پيامبر نمىگويد شما قبول كنيد خدا هست يا معاد هست يا جهنم و بهشت هست يا اسلام حق است يا... بلكه كار انبيا اين است كه به ما تعليم بدهند كه چگونه تفكّر كنيم تا خودمان به شناخت برسيم.
اين است كه در روايت داريم: «علامةُ العقلِ التفكّرُ»؛ علامت عقل، تفكّر است و باز نمىگويد: «علامة التفكّر العقل»؛ علامت تفكّر، عقل است؛ زيرا مىتوان بدون تعقّل، تفكّر داشت و به شناخت رسيد اما نمىتوان بدون فكر تعقّل كرد؛ زيرا تعقّل به شناخت و علم نياز دارد و علم و شناخت نياز به فكر.
و باز در اين جاست كه جايگاه و اهميّت رواياتى از قبيل : «الفكرُ عبادةٌ» يا «تفكّر ساعةٍ خَيْرٌ مِنْ عبادةِ سبعين سنة» يا... مشخّص و روشن مىشود.
7. براى به جريان افتادن فكر، نياز به سؤال است؛ زيرا كار فكر، حلّ مجهول است و سؤال يعنى طرح مجهول. بنابراين تا مجهولى در كار نباشد؛ يعنى سؤالى وجود نداشته باشد، فكر به جريان نمىافتد.
پيامبر اكرم مىفرمايند: «العلمُ خزائنُ ومفتاحُهُ السؤالُ فاسئلوا...»؛ علم گنجهايى است و كليد آن، سؤال است، پس سؤال كنيد. و نيز در روايتى داريم: «السؤالُ مفتاحُ العِلمِ»؛ سؤال، كليد علم و شناخت است.
اكنون متوجّه مىشويم كه چرا سؤال كنيم و چرا سؤال، براى بشر ضرورت حياتى دارد و درمىيابيم كه چرا انبيا كارشان را با سؤال آغاز مىكنند.
سؤال، ضرورت حياتى دارد و انبيا سؤال مىكنند تا فكر بشر به جريان بيفتد؛ فكر بشر به جريان بيفتد تا به شناخت برسد؛ به شناخت برسد تا بتواند بسنجد و تعقّل كند؛ بسنجد و تعقّل كند تا بهترين، درك شود؛ بهترين درك شود تا با غريزهى بهترطلبى، آن را انتخاب كند و حركت انسانى خود را آغاز كند.
حركت اصيل انسانى بايد از تمامى كانالهاى وجودىاش بگذرد.
انديشههاي پنهان، ص60تا66.
استاد علی صفایی حائری
۰۱:۴۹ ۱۳۹۴/۰۷/۱۳
⬆️⬆️⬆️گفتگوی حجج اسلام علاءالدین اسکندری و علی صدوقی در رادیو معارف، درباره خط انتقال معارف.
استاد علی صفایی حائری
۱۱:۰۴ ۱۳۹۴/۰۷/۱۳
🌿درجستجوی معنا
(بررسی اجمالی برخی از لغات و اصطلاحات در آثار استاد صفایی حائری)
مؤلف: فاطمه زری نیا ، هادی نصرآبادی
مقدمه:
اوایل سال 1380 بطور کاملا اتفاقی کتاب "بشنو از نی" را دیدم، خواندم و تقریبا هیچی نفهمیدم. تا اینکه کم کم با کمک خانواده ام، یکی از اساتیدم و شرکت در جلسات مختلف با اندیشه های نویسنده آشنا شدم.
روزها و شبها کتابهای مختلفی از نویسنده را خواندم، اوایل واقعا نمی دانستم که چه اتفاقی افتاده، با وجود اینکه نمی فهمیدم نویسنده چه می گوید اما باز هم می خواندم باز هم می پرسیدم و باز هم بررسی می کردم تا اینکه متوجه زنده شدن حسی زیبا در درونم شدم. خواندن کتابها را ادامه دادم و تا آنجا پیشرفتم که فهمیدم برای درک منظور نویسنده باید یک اشراف کلی به تمام کتابهای او پیدا کرد. هرچه بیشتر پیش می رفتم، بیش تر مشتاق می شدم... ماههای رمضان از محضر اساتیدی که از قم به مشهد می آمدند استقاده می کردم و سوالهایم را می پرسیدم و غیر ماههای رمضان هم از محضر شاگردان استاد صفایی که در مشهد هستند استفاده می کردم. با کسانی برخورد کردم که پشتوانه ای بسیار قوی از اندیشه های مبنایی و کاربردی نویسنده، جمعی جوان را تشکیل داده بودند و حرکتی نو را آغاز کرده بودند، همراه جمع شدم و این همراهی آغاز تغییرات نیادی در درون من بود. اوایل فکر می کردم که می فهمم نویسنده چه می گوید ولی هرچه بیشتر می خواندم، سوال می کردم،عمل می کردم، بیشتر سختی کار را می فهمیدم و سختی به عمل در آوردن اندیشه ها را.
سعی کردم آموخته هایم از نویسنده را که در برابر اندیشه های او شاید به قطره هم نمی رسید، در زندگی روزانه، در دانشگاه،در محل کار و در برخورد با آدمها به مرحله عمل در آورم ولی واقعا سخت بود. او از انسان، از قدرش، از اندازه ها و استعدادهایش گفته بود، از شناخت روحیه ها، زمینه ها و زمینه سازی ها، از تربیت، از رشد، از فلاح و رویش- و من کم کم فهمیدم که برخورد با آدمها چقدر ظرافت می خواهد. او گفته بود که راه دراز است و وقت کم، باید حرکت کرد، باید لبریز شد، باید سرشار شد تا رسید و من سعی می کردم بفهمم برای این حرکت با چه چیزهای باید تجهیز شد. به دلیل تفاوت بسیار زیاد تفکر نویسنده ونگاه متفاوت او به تمامی مسائل سعی کردم راهکارهایی برای برخورد با هر مسئله ای در زندگی پیدا کنم، برای این ار نیاز به فهم دقیق معانی بعضی از لغات از دیدگاه نویسنده بود که فرهنگ لغتی اجمالی از کتابهای ایشان را تهیه کردم. تا وسیله ان بتوانم در مطالعه هر کتاب معانی و مفاهیم گفته ها را بهتر درک کنم. به عنوان مثال:زمانی که پاراگراف زیر را مطالعه می کردم اصلا نه معنای کلی پاراگراف را فهمیدم و نه رابطه جملاتی که در کنار هم آمده بودند؛
"من در رابطه با اینها دچار ضعف هستم و به دنبال پناهگاه. شعف من در برابر هستی همان جهل من به تمام هستی است و در نتیجه شر به وجود می آید. شر نه در جهان است و نه در انسان، بلکه از رابطه بی حساب این دو، شر وجود میآید."
تطهیر با جاری قرآن-تفسیر جزءسی_صفحه43_ پاراگراف دوم
به این خاطر به دنبال معنای کلمه شر از دیدگاه استاد صفایی گشتم اما پیدا نکردم، به دنبال معنی کلمه خیر که متضاد کلمه شر است گشتم، فهمیدم که خیر یعنی" بهره برداری مناسب ار نعمتها" پس شر یعنی بهره برداری نا مناسب از نعمتها. با فهم این معنا، مفهوم بوجود آمدن شر رامتوجه شدم و رابطه نیمه اول پاراگراف با نیمه دوم آن را به راحتی فهمیدم.
این فرهنگ لغت را که هنوز جای کار فراوان دارد تقدیم به همه بزرگوارانی میکنم که برای گسترش اندیشه های این استاد بزرگ تلاشهای فراوان می کنند.
استاد علی صفایی حائری
۱۲:۵۵ ۱۳۹۴/۰۷/۱۴
🌿غم
استاد علی صفایی حائری
در صحراى غمرنگ دنيا
من، با رؤياهاى بالغ، و آرزوهاى مست،
دنبال لالهى عشقى بودم كه رنج داغ نگيرد.
در جستوجوى عبث سوختم
با هجوم طوفانهاى داغدار، پر ريختم،
تا در غروب، غروب خامىهايم، فرياد تو را شنيدم.
اى فرياد نينوا
اى پيغام آشنا
تو نعمت رنج را برايم تفسير كردى.
در پاييز آرزوهاى مست،
تو، با آواز سبزت
زردى رنجهايم را بردى.
در صحراى غمرنگ دنيا
با اشک مهربانت، تو، داغ لالههاى محزونم را زدودى.
تو
تو از كدامين ابر مىنوشى كه اين گونه سرشارى؟
تو در كدامين آسمان ريشه دارى
كه اين گونه سرفرازى ...
آوازهى او
در سينهى شب،
اين نكته مىگفت
اين شعله مىزد
با عزم رفتن
از رنج و از غم،
هم مىتوان ره توشه برداشت
هم مىتوان آسوده پر زد.
غم، آموزگار شاد شبهاست.
غم، آيينه دار روى دنياست.
غم، دعوت ديدار محبوب.
غم، بانگ بيدار سفرهاست.
آوازهى او،
آهنگ رفتن، در سينهام ريخت
آشفتهام كرد، آوارهام ساخت،
تا در من آويخت ...
خرداد 62
📚و با او با نگاه، فرياد مى كرديم(مجموعه اشعار)
استاد علی صفایی حائری
۰۲:۳۵ ۱۳۹۴/۰۷/۱۵
🌿نظامها
استاد علی صفایی حائری
مذهب اصيل از آزادى،
از تفكر و چگونه فكر كردن و از كجا شروع كردن،
از شناختها،
از احساسها و عقيدهها،
از نظامها و
از دستورها، برخوردار است.
نظامها همچون رشتهاى است كه احكام را در خود، مىگيرد.
اين نظامها، از نظام تربيتى شروع مىشود. در اين نظام همراه كليدها و روشها و ملاكها، به عقيدهها و اخلاق مىرسيم.
پس از نظام تربيتى، نظام اخلاقى و سپس نظام اجتماعى و سپس نظام حكومتى و سپس نظام اقتصادى و قضايى و جزايى آن مطرح مىشود و همراه اين نظامهاست كه احكام اخلاقى و احكام سياسى و احكام اقتصادى و احكام قضايى و جزايى بدون هيچ مسألهاى، مىتواند جريان بيابد.
كسانى كه مىخواهند، احكام اسلامى را بدون نظام اسلامى و نظامها را بدون زير بناى معرفتى و عقيدتى و اين دو را بدون نظام تربيتى اسلام و روش خاص قرآن پياده كنند، فقط خود را به زحمت انداختهاند و دُم بدست آنهايى دادهاند كه دين را از سياست جدا مىدانند و اسلام را غير قابل اجراء.
📚روش نقد، ج1، ص 86
انسان از «آزادى» و «تفكر» به شناختها مىرسد و اين شناختها، عقيدهها را به وجود مىآورند. اين دو زمينه، مبنايى براى نظامها و احكام هستند.
هر حكمى در نظام معنا مىدهد. يك حكم اخلاقى مثل «غيبت نكن.»، «حجابت را حفظ كن.» و «زبانت را نگهدار.» و امثال اينها، در جايى مطرح مىشود كه نظام اخلاقى طرح شده باشد و اين نظام، هنگامى مطرح مىشود كه آن مبانىِ معرفتى و عقيدتى طرح شده باشند، در غير اين صورت، احكام سقفهاى بلندى هستند كه پايههاى آن آماده نشدهاند و جز آوارى بر سر تو نخواهند بود.
پس نظامها و احكام اسلامى بعد از آن مبانى شروع مىشود.
📚حركت، ص 120
ما امروز ناچار بايد بفهميم كه چگونه مبانى و معارف و چگونه مقاصد و عقايد ما، مىتواند نظامساز باشد و نظام جوابگو را فراهم كند و چگونه اين نظام جوابگو مىتواند نظامهايى به ترتيب، تربيتى، معرفتى، اخلاقى، اجتماعى، سياسى، اقتصادى و حقوقى را فراهم آورد و در برابر مكاتب ديگر حرف خود را مطرح نمايد و از التقاط و اقتباس و تقليد نجات يابد.
📚نظام اخلاقى اسلام، ص17
استاد علی صفایی حائری
۰۲:۴۰ ۱۳۹۴/۰۷/۱۵
🌿نظام تربيتى
استاد علی صفایی حائری
اولين نظامى كه در حد عمل شروع مىشود، نظام تربيتى اسلام است.
براى تربيت انسان، انبياء از منبع جوشان آگاهى او؛ يعنى تفكر و ادراكات بلاواسطه او آغاز مىكردند. شروع اسلام از تفكر در خود انسان: «اوَلَمْ يَتَفكَّرُوا فِى انْفُسِهِم» «1»
، سپس در جهان: «وَ يَتَفَكَّرُونَ فِى خَلْقِ الَّسمواتِ وَ الْارْضِ» «2»
و سپس در تاريخ و جامعه است: «اوَلَمْ يَسِيرُوا فِى الْارْضِ». «3»
شروع انبياء از «بينات و روشنگرىها» است، نه تجربيات و آگاهىهاى با واسطه. بينات، به انسان، خودش، عظمتش و رابطههايش را نشان مىدهد و انسانِ در اين وسعت و با اين همه رابطه، بايد از دستورهايى برخوردار باشد.
اينجاست كه «كتاب» مطرح مىشود. «4»
__________________________________________________
(1)- روم، 8.
(2)- آل عمران، 191.
(3)- روم، 9.
(4)- كتاب؛ يعنى دستور العمل؛ دستورهايى كه تحت عنوان «كُتِبَ» در قرآن مطرح شده، نه به معناى خود قرآن.
بعد از اين دو مرحله، انسان «موازينى» مىخواهد تا بتواند از اين دستورها بهره گيرد و قرآن از اين همه مىگويد: «لَقَدْ ارْسَلْنَا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ و أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيَزانَ». «1»
نتيجه اين سير تربيتى و اين حركت انقلابى كه در خود انسان شروع مىشود، به پا ايستادن انسان و تصميمگيرى خود اوست: «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» «2»
؛ يعنى خود انسان به پا مىايستد. ديگر او را هُل ندادهاند، كه جريانش دادهاند و در اين جريان او با همه چيز؛ حتى با گرسنهاى در كنارش، با ظلمها، با طاغوتها و ... برخورد مىكند.
در اين روش تربيتى، نه زور مطرح است و نه تحميل كه رسول هم از آن بر حذر است: «افَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتّى يَكُونُوا مُؤْمِنينَ». «3»
شناخت عظمت انسان، شناخت ارتباط انسان با جهان قانونمند و با جامعه مرتبط را اسلام مىگويند.
با اين دو بينش، ديگر نمىتوانى سر در لاك و ولنگار باشى. نمىتوانى بىحساب بودنها را تحمل كنى، كه در يك جامعه مرتبط زندگى مىكنى. در يك كشتى و جامعهاى هستى كه نمىتوانى دَرِ اطاقت را ببندى و از آنچه بيرون تو مىگذرد، چشم بپوشى؛ چون هنگامى كه آنها ديوارههاى كشتى را سوراخ مىكنند، حتى اگر تو اطاق خودت را هم خوب نگهدارى كنى، ولى در اطاقِ خوبِ خودت، غرق خواهى شد و به ديدار مرگ خواهى شتافت؛ چرا كه تو در رابطه هستى و در اين ارتباط، نمىتوانى بىتفاوت بمانى و چشم بر هم بگذارى.
__________________________________________________
(1)- حديد، 25.
(2)- همان.
(3)- يونس، 99.
اينجاست كه وقتى رسول مىخواهد مسلم را توضيح دهد، دو علامت مىدهد: «يكى» «الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ يَدِهِ وَ لِسَانِهِ» «1»
؛ مسلم كسى است كه صالح است و ديگران از او رنج نمىبرند. درگيرى ندارد. فساد به بار نمىآورد. و «دومى» «مَنْ لَمْ يَهْتَمَّ بِامُورِ الْمُسْلِمِيْنَ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ» «2»
؛ مسلم، مصلح است و چشم خود را بر هم نگذاشته.
اين حدّ اول و شناخت است كه حد ذهنى مذهب؛ يعنى «اسلام» نام دارد.
در اين نظام تربيتى سؤالهايى مطرح است:
1. آيا انسان قابل تربيت است يا نه؟
2. مربّى بايد چه خصوصياتى داشته باشد؟
3. روش تربيتى او چگونه باشد؟ آيا غلطاندن و به دوش كشيدن باشد يا زمينهساز براى قيام و به پا ايستادن انسان؟
4. با چه كسانى و در چه زمانى كار شود؟
5. افرادى كه تربيت شدند، چگونه جمعآورى شوند؟
اين سؤال (سؤال آخر)، رابطه تربيت با نظام اجتماعى اسلام را مشخص مىكند كه از آن گفتگو خواهيم كرد.
اين تربيت، مبناى نظام اخلاقى اسلام است.
__________________________________________________
(1)- كافى، ج 2، ص 233.
(2)- همان، ج 2، ص 164.
📚حركت، صص120 تا 122
استاد علی صفایی حائری
۰۳:۰۷ ۱۳۹۴/۰۷/۱۵
داستان های اخلاقی1⃣
استاد علی صفایی حائری
🌿جرقههاى زندگى
يك روز صبح با صداى استارت ماشينى از خواب بيدار شدم. استارت مداوم بود و جرقهها زياد و مايع قابل احتراق؛ اما با اين وصف حركتى نبود و پيشرفتى نبود.
من به ياد جرقههايى افتادم كه در زندگى خودم مدام سر مىكشيدند.
و به ياد استعدادهايى افتادم كه قابل سوختن بودند.
و به ياد ركود و توقفى افتادم كه با اين همه جرقه و استعداد گريبانگيرم بوده است.
در اين فكر رفتم كه ببينم نقص از كجاست كه شنيدم راننده مىگويد بايد هلش داد. هوا برداشته است. و همين جواب من بود.
هنگامى كه هواها وجود مرا در بر مىگيرند و دلم را هوا بر مىدارد، ديگر جرقهها برايم كارى نمىكنند و اگر مىخواهم به راه بيافتم بايد هلم بدهند و ضربهام بزنند و راهم بيندازند تا آن همه استعداد راكد نماند.
📚 آيه هاى سبز، ص 11
استاد علی صفایی حائری
۱۲:۳۸ ۱۳۹۴/۰۷/۱۶
🌿درجستجوی معنا1⃣
(بررسی اجمالی برخی از لغات و اصطلاحات در آثار استاد صفایی حائری)
🌺الف
ابتر: کسی که همراه نعمت زیاد است ولی بهره برداری وخیر زیاد ندارد. (قیام، 263) بی حاصل، بی ادامه. (صراط، 161، 160)
اتمام نعمت: نعمتِ ولایت و رهبری کردن و جهت دادن به نعمتهاست که از آن به کوثر و عافیت هم تعبیر شده.(صراط،159)
اثر(فایده، پاداش): نتایج عمل و آثاری که مورد توجه و حتی معرفت تو نباشد ولی بر عمل تو مترتب باشد. (قیام، 33)
اَثقال: سنگینی اعمال آدمی نه معدنها و مردهها که از خود زمین هستند و نه ثقل و بار آن.(تطهیر، 158)
احتکار: به کار نینداختن تمامی نیروها(فقر،34)
احسان: شناخت وعشق و عمل و صبر است در درگیریها (رشد، 16) تقوی و صبر (صراط،80)
اخبات: شناخت و عشق و عمل و صبر و شکر و خشیت است؛ بدون غرور و سرافرازی. (رشد، 16)
ارزشها: آرمانها و هدفهایی که معیار حاکم بر زندگی انسانها باشند.(انتظار، 38)هدفی که جوابگوی نیازها و سائقههای روانی است.(انتظار، 36)
اسراف: بیش از حد ضرورت بهره برداری کردن و نیروها را هدر دادن. (فقر، 14)
اساطیر: تخیل انسانها (انتظار، 37)
اسلام: شناخت و تسلیم در برابر آن.(رشد، 16)
آشنایی بازمان: آشنایی با زمینههایی است که سیاستها در آن دست بکار میشوند و آن واقعیتی است که آنها به خاطر خنثی کردن یا بهره برداری از آن موضع میگیرند. و این لازمهاش شناخت انسان و دورههای اجتماعی تاریخی اوست. آشنایی با کششها و تحملهایی است که در آدمها شکل میگیرد و در آنها میمیرد.(انتظار، 165)
اصلاح: دگرگون کردنِ سطحی است و شاخ و برگها را زدن و روبناها را به هم ریختن.(انتظار،27)
اعتدال: نسبت عمل با حدود و آدابی است که عمل را محدود می سازد و گام برداشتن از میانه راه است که انحراف بر ندارد. (انتظار، 211)
اقتحام : آن حالت هجوم و دلاوری و شور و نشاط است که آرام نداری و حتی نفس تازه نمیکنی. (انتظار، 212)
اقتصاد: از زمانی مطرح می شودکه نیروی تو، به اندازه تمامی کارهایت نیست. اینجاست که باید میان نیازها و کارها و فرصتها و امکانها و نشاط و شور خودت مرزبندی کنی، تا همه به نوایی برسند و کارها سامان بگیرد.
اقتصاد در مرحله وفور نیست. در هنگام کمبود است.که باید حسابها را در نظر گرفت.(انتظار، 212)
اکراه: تو اختیار و اراده نداری و بدون اراده تنها به خاطر ترس و تهدید اقدام میکنی.(تقیه، 143)
امن: نه خوف از آینده نه خوفی بر گذشته و نه حیرتی در حال(صراط، 93)
انقلاب : دگرگونی بنیادی و ریشهای و زیربنایی(انتظار، 9)
انتظار: آماده باش (انتظار، 27) پرکردن خانههای، ضعف خویش. (انتظار، 74)
انزال: نزول مجموعی در شب قدر(روش برداشت ازقرآن، 23)
انگیزه: وجود نفسی دارد، انگیزه ونیت همراه تو و در دل توست.(قیام ، 33)
انفاق: بخشیدن، نگه نداشتن که باعث افتقار و از دست دادن هم می شود.(تطهیر بقره،14)
انفاقِ عفو: انفاق بیش از احتیاج (انفاق، 16)
انفاقِ رزق: انفاق از سهم و رزق، مربوط به متقین.(انفاق، 16)
انفاق در تنگدستی: انفاق هنگام نداری و در سختیها(انفاق، 17)
انفاقِ ایثار: فداکاری، توجه به دیگران(انفاق، 17)
انسان: کسی که از سطح غریزه بالاتر آمده در حد وظیفه زندگی می کند.(روش برداشت ازقرآن، 116)
انعام یافتهها: کسانی که به عبودیت و اطاعت رسول میرسند و انعام می گیرند. انعامی گسترده؛ و از بخششها و نعمتها و از کوثر و عافیت بهرهمند می شوند. (صراط، 159)
ایمان: شناخت در سر به اضافه عشق در دل(رشد، 16) محبت بزرگتر و عشق نیرومندتر (عاشورا، 18) شناخت ناتمامی است که با احساس ناتمامی ترکیب شده و گرما خورده.(قیام، 68) گرایش، اعتقاد، تصدیق، مرحلهای از شناخت را در بر می گیرد و با عشق و محبت همراه است. (تطهیر بقره،13)
چیزی جز عشق و نفرت نیست. عشق در راه او نفرت به خاطر اوست رهبری و جهت دادن به عشق و نفرت است. ایمان حد قلبی مذهب است.(صراط، 90)اثبات و تحقیق یقین است، و با استیقان و تحقیق به یک معناست.(تطهیر بقره، 14)
استاد علی صفایی حائری
۱۱:۳۷ ۱۳۹۴/۰۷/۱۷
🌿نظام اخلاقى
استاد علی صفایی حائری
بر اساس شناختهايى كه در نظام تربيتى به وجود مىآيند؛ شناختهايى كه از آزادى تا تفكر تا عقيده شكل مىگيرند، بر اين اساس، اخلاق اسلامى مايه مىگيرد. اين اخلاق، اخلاقى ديگر است، نه فرمولى و «بكن و نكن.»
در اين نظام اخلاقى، دردها شناسايى مىشوند؛ چه دردهايى كه در جامعه وجود دارد و چه دردهايى كه در خودِ انسان، در رابطه با شكوك، شبهات، كفر نفاق، بخل، حسد، ريا و ... وجود دارد.
تمام اين صفات و رذايل اخلاقى در اين بينش يا مربوط به كم كارى يا پركارى قوّه تفكر و سنجش انسان است يا مربوط به نيروهاى ديگر: جلب نفعها و دفع ضررها، غضب و شهوت با آن وسعتش، تمام اينها با دو مسأله «تركيب و تبديل» حلاجى مىشود.
در نظام اخلاقى، مراحل اخلاقى پشت سر هم مىآيند: تفكر، شناخت و شناخت، ايمان و ايمان، زهد و آزادى و آزادى، رضا و رضا، تسليم و تفويض را مىآورد كه اين تسليم، خود نتيجه تشهد و شهود انسان است.
نظام اخلاقى، در هر مرحله دردهايى را درمان و كمبودهايى را تأمين مىنمايد. با شناختها خيلى از رذايل در انسان تبديل مىشوند. نيروهايى كه در يك حد به بنبست مىرسند با تركيب با يك «شناخت» و با تركيب با يك «احساس» تبديل مىشوند. هوسها تبديل مىشوند. ترس، تبديل به قدرت و حب نفس، تبديل به فداكارى و بخل، تبديل به سخاوت و يأس تبديل به انقطاع مىشود و ...
پس در نظام اخلاقى اسلام كه از اين مراحل برخوردار است، 👈تمام دردها با تركيب با دو عامل؛ يعنى شناخت و عشق به حق (معرفت و حبّ اللَّه) تبديل مىشوند: «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنَاتٍ»
بدىها و كسرىهاى انسان در رابطه با اين تركيب، تبديل مىشوند و از آنها بهرهبردارى مىشود و ديگر فاجعهاى به وجود نمىآيد.
اين اخلاق، نه متكى به امر و نهى است و نه به روابط توليدى جامعه. اين تركيب و اين تبديل (اخلاق)، در رابطه با نظامى است كه بر انسان و بر جهان حاكم است؛ يعنى در هستى كه «قدر و اندازه» وجود دارد، «حدود» به وجود مىآيد. اين حدود در رابطه انسان با خودش، با نيروهايى كه در او جريان دارند، «اخلاق» را به وجود مىآورد و در رابطه انسان با ديگران «حقوق اسلامى» را شكل مىدهد.
پس اخلاق و حقوق اسلامى، بر اساس اقدار و اندازهها و تبديلهايى كه در كل هستى شكل گرفته و بر اساس حدود؛ يعنى مرزها به وجود مىآيد.
📚حركت، ص 123
استاد علی صفایی حائری
۱۲:۱۴ ۱۳۹۴/۰۷/۱۷
داستان های اخلاقی2⃣
استاد علی صفایی حائری
🌿چاره انديشى
در اتاق نشسته بودم كه از سوراخ شيشه شكستهاى زنبورى به درون آمد و سپس پروازهاى اكتشافى را شروع كرد و بعد هم براى بازگشت آماده شد، اما به هر طرف كه مىرفت با شكست روبهرو مىگرديد. به شيشه مىخورد و به زمين مىافتاد تا اين كه ضربهى كفشى راحتش كرد.
اين درس من بود كه هنگام گرفتارى خود را به هر طرف نكوبم، بلكه به راه بازگشت فكر كنم و آن را بيابم و خود را خلاص كنم.
📚مسؤوليت و سازندگى، ص 109
استاد علی صفایی حائری
۰۳:۰۰ ۱۳۹۴/۰۷/۱۷
🌿انتظار1⃣
استاد علی صفایی حائری
ما خود را از منتظران حساب كردهايم و جاى حرفى باقى نگذاشتهايم؛ در حالى كه حرفها بسيار است و مىتوانيم خود را دوباره ارزيابى كنيم.
لااقل تا اين قدر كه اگر در متن عدالت و رفاه و حتى آزادى و آگاهى و عرفان نشستيم، آيا انتظارمان برآورده شده و ديگر مهدى را نمىخواهيم و انتظار قائم آل محمّد را نداريم؟
👈اگر مااز مهدى تااين مرحله انتظار داشته باشيم، ديگر انتظارى نخواهيم كشيد و توقعى نخواهيم داشت.
مناسب است كه با اين حساب، نگاهى ديگر به انتظار داشته باشيم و مفهوم و حقيقت انتظار، ريشههاى انتظار، ادب انتظار و اثر انتظار را دوباره ارزيابى كنيم.
📚تو مى آيى، ص 11
استاد علی صفایی حائری
۱۰:۴۶ ۱۳۹۴/۰۷/۱۷
🌿درجستجوی معنا2⃣
(بررسی اجمالی برخی از لغات و اصطلاحات در آثار استاد صفایی حائری)
🌺ب
باطل: دعوت به سوی جهلها و کینهها و نیازها و به محوها و از دست دادنها (روش نقد1، 95)
برخورد مستقیم: برخوردی که در سطح آگاهی کودک کارگر است.(انسان در دو فصل، 247)
برخورد غیر مستقیم: برخوردهای پیچیده، هنری و عمیق که در ناخودآگاه کودک اثر میگذارد و کودک را از داخل میسازد و همراه تخیل و صحنهپردازی کودک در دنیای او زنده میشود.(انسان در دو فصل،247)
بهترین حال انسان: میداند در هر حالتی چه کند و در هر موقعیتی چگونه موضع بگیرد. حال کسی که در گرو حالتها نیست و وابسته به شرایط و موقعیتها نیست. درس خودش را میشناسد و درس خودش را میآورد. (قیام، 188)
برّ: خوبی و نیکویی را میرساند و بار احسان و زیبایی را با خود دارد.( ازمعرفت دینی تاحکومت دینی76)
بسم ا... :یک مرحله از آگاهی و یک جریان از معرفت. یعنی خودم را با نشان خدا علامت میگذارم، علامتی دیگر و نشانی دیگر نمیخواهم، وجود من نشانی از معبودهای دیگر ندارد. گفتار و کردار و پندار من از عاملها و انگیزههای دیگر الهام نمیگیرد. (صراط، 165)
بشر: موجود اجتماعی ابزار ساز و یا حیران ناطق و انتخاب شده و آزاد و خلاق. (مسؤلیتوسازندگی، ص 34)
بطن قرآن: همان مصداقهای پنهان و مبطون(روش برداشت ازقرآن، 46)
بلوغ اشد: رسیدن به کمال و قوت در تمامی نیروها و استعدادها.( انسان در دو فصل، ص48)
بلاء: فعل رب است و صنعت اوست. نشان دهنده نقطه ضعفها و اسارتها و بتها و تعلقها.(وارثان عاشورا، 62)
بینات: آنچه خودش روشن است و روشن کننده دیگری هم هست. که بینات، آن هدایتی است که وضع تو و جهان را، رابطه تو و جهان را و مقصد تو و جهان را روشن مینماید. (نامههای بلوغ، 22)روشنگریها (انتظار، 27)
بیشخصیت: انسان بدون انتخاب.( مسؤلیت وسازندگی،160)
بیمانندی: او مثل اتم، مدل انرژی، مثل قانونها نیست. اگر مثل اینها بود. مثل همینها محکوم میشد. (مسؤلیت وسازندگی،99)
🌺پ
پاداش(اثر فایده): نتایج عمل و آثاری که مورد توجه و حتی معرفت تو نباشد ولی به عمل تو مترتب باشد.(قیام، 33)
پناهندگی: درک ضعف و جستجوی قدرت و پناهگاه (رشد، 8 )
پوچی: نیرو و توان دارد اما راهی پیش پایش نیست و زبونی انسان در برابر شکستها و بحرانهایی است که به تجربه حسشان کرده و از عظمت رنجها و شکستها مایه میگیرد. (رشد، 20)
استاد علی صفایی حائری
۰۸:۵۸ ۱۳۹۴/۰۷/۱۸
🌿نظام اجتماعى(قسمت اول)
استاد علی صفایی حائری
بعد از نظام تربيتى و نظام اخلاقى، نظام اجتماعى مطرح مىشود. كسانى كه آن شرايط در آنها به وجود آمد، با هم گره مىخورند و جامعه را به وجود مىآورند. اين اجتماع، يك «اجتماع منتخب» است، نه يك «اجتماع غريزى و توليدى» كه افراد به خاطر توليد كنار هم جمع شده باشند.
جامعهاى كه رسول اللَّه (ص) در مدينه به وجود آورد، جامعهاى است كه به آن جامعه اسلامى مىگوييم. نفراتى كه با يك هدف هماهنگ شده بودند و آن را انتخاب كرده بودند، در جمعشان هم، همديگر را انتخاب مىكردند. اين جامعه بر اساس «روابط توليد» به وجود نيامد.
در تاريخ اسلام مىبينيم جامعه منتخبى كه در مدينه تشكيل شد، با اين معيارها به وجود آمد. آنها را جنگلها جمع نكرده بود، درياها جمع نكرده بود روابط اقتصادى جمع نكرده بود، قوميّت و قبيلهها به هم پيوند نداده بود كه پيوندهايى را گسسته بودند. آنها جامعهاى منتخب بودند؛ جامعهاى كه آنها را خصلت توليدى جمع نكرده بود، ضرورتها جمع نكرده بود، عادتها يا دست تقدير در كنار هم ننشانده بود، كه انتخابشان آنها را با هم هماهنگ كرده بود. اين چنين جامعهاى مادامى كه آن بينش را داشت، هماهنگ پيش مىرفت و وقتى هم آن بينش را از دست مىداد، اصطكاكها و درگيرىها و در نتيجه تضادها و تصادمها و در نتيجه جنگها و درگيرىها به وجود مىآمد كه هنوز هم شاهدش هستيم.
جامعه اسلامى، يك جامعه منتخب است و انتخابش هم نه بر اساس «نيازها»، نه بر اساس «توليد»، نه بر اساس «غريزه و انس» و نه بر اساس «قوميت و مليّت»، بلكه بر اساس انتخابى است كه افراد در اصل هدف داشتهاند، بر اساس شرايطى است كه در مرحله تربيت و اخلاق طى كردهاند.
جمع شدن و جدا شدن اينها از چنين زمينهاى برخوردار است. اين جامعه منتخب از روابط توليدى هم بى بهره نيست؛ در حالى كه آن روابط تحت تأثير اين زمينههاست.
جمع منتخب؛ يعنى جمعى كه همديگر را انتخاب كردهاند. كسانى كه به مدينه آمدهاند، كسانى نيستند كه در مدينه كار داشته باشند. يكى از يمن، يكى از ايران و يكى از مكه آمده است.
امام سجاد (ع) در صحيفه سجاديه بر آنهايى درود مىفرستد كه با دورها نزديك و از نزديكها دور شدند. اين جمع را جمع اسلامى مىگوييم. البته در جامعه اسلامى، تمام خصوصيات جوامع ديگر نيز هست؛ يعنى تقسيم كار و ... نيز وجود دارد.
كسانى را كه رسول اللَّه (ص) تربيت مىكرد، وجودهاى آزادى بودند كه مىتوانستند شغلهايشان را انتخاب كنند و تخصّصهايشان را پيدا كنند. آنها مىتوانستند وقتى يك جامعه تشكيل مىشود، گير شغلها نباشند؛ چون مىدانستند ارزش در شغل نيست كه در نقش آدمى است. تقسيمبندى شغلها بر اساس نيازها، اهميتها، ضرورتها و استعدادهاى آنها بود و كارهايى را عهدهدار مىشدند كه زمين مانده بود.
روشنتر بگويم: جمعها، شكلهاى مختلفى دارند و جمع و مجتمع اسلامى، عظمتش در اين است كه نه جمع «عادى» است، نه جمع «ماشينى» و نه جمع «سازمانى»، جمعى است كه هر واحدى خود مدير است.
در جمعهاى عادى، در يك اداره وقتى كارمندى كار خود را انجام نداد، مدير، مسئولِ كمبودى است كه به وجود آمده است. مدير يا هيئت مديره، بايد خلأ را بر طرف كنند، در حالى كه در جمع عالى رسول اللَّه (ص) هر كس هم مدير است و هم كارمند: «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِه».
و در اين جمع ديگر كسى نمىگويد من كار خود را كردم و به من مربوط نيست؛ زيرا آنچه به او مربوط است، كار زمين مانده است.
تقسيم كار به اين كيفيت، انسانىترين نوع تقسيم كار است.
📚حرکت، ص 124 تا 126
استاد علی صفایی حائری
۱۰:۲۲ ۱۳۹۴/۰۷/۱۸
داستان های اخلاقی3⃣
استاد علی صفایی حائری
🌿تفاوت ديد
با يكى از دوستان خوبم بر سر سفره نشسته بوديم. او به پياز علاقه داشت و به خوردن آن مشغول بود. كودكى در آن جا بود، مقدارى از آن پياز را دهان گذاشت. اشكش سرازير شد و زبانش سوخت و آن را رها كرد.
دوستم خنديد؛ خندهاى پربار و پر از برداشت؛ كه عدهاى به خاطر جهتى از چيزهايى مىگذرند، اما عدهاى ديگر، همان چيز را به همان خاطر مىخواهند.
آن تيزى و تندى كه كودك را فرارى كرده، مرا به سوى خود كشانده است و سپس ادامه داد در برابر سختىها و ناراحتىها عدهاى به همان خاطر كه ما فرار مىكنيم، به استقبال مىروند و از سختىها بهره مىگيرند.
همان دردها و فشارها كه ما را از پاى در مىآورد، همانها به عنوان پا، عامل حركت و پيشرفت و ورزيدگى عدهاى مىشود.
📚 مسؤوليت و سازندگی، ص 109
استاد علی صفایی حائری
۰۸:۰۳ ۱۳۹۴/۰۷/۱۹
🌿در جستجوی معنا3⃣
(بررسی اجمالی برخی از لغات و اصطلاحات در آثار استاد صفایی حائری)
🌺ت
تاریخ: رابطه انسان با تمام جهان و با تمام نظام است. (انتظار، 52)
تأویل: یعنی عدهای که این آیه به آنها بازمیگردد. (مصداقهایی که میآیند.) (تطهیر 3، 23)
تحریف: تحریف همین جایگاهها را به هم زدن و موضعها را نادیده گرفتن است. ( تطهیر1، 16)
تحرک: راه افتادن/ جلوه پیدا کردن (روش نقد1، 43)
تخیل: تصویر ذهنی اگر در رابطه با انگیزههای بعدی محیط بصورت دگرگون روی بنماید تخیل نام دارد. (استادودرس ادبی 41)
تدبر: زیر و رو کردن مسأله یا حادثهای است و یا صحنه ای است که پیش آمده و ارزیابی کردن آیه هایی است که جلوهگری دارند و حتی پیش پاافتاده اند. تهیه مواد خامی است که فکر در آن کار می کند و با ترکیب آنها به نتیجه هایی می رسد و شناختهایی بدست می آورد. ( مسؤلیت وسازندگی،76)
ترجمه: درک مفهوم کلمهها و جملهها (روش برداشت ازقرآن، 124) و(رشد،7)
تربیت: از آهن ماشین ساختن و از بشر آدم آفریدن، رشد استعدادهای بشری تا حد انسانی، آن راه و نظامی که از بشر انسان میسازد.(مسؤلیت وسازندگی،34)
تسلیم: خالی بودن از عناد و لجاجت. (تطهیر 3، 118)
تسبیح: در دل و زبان و در پروندههای خدا گلایهای و شکایتی را نیاورده باشی و از او آشفته نشده باشی.(نامههای بلوغ، 110)
تسویه: بلوغ اشد (مسؤلیت وسازندگی،251)
تصعید: بالابردن و دگرگون کردن نیتها و کاویدن در اعماق. از سطح لذت و سود و فایده و اسم و رسم و نام و عنوان، تا سطح بهشت و فرار از جهنم و قرب در عشق به محبوب و عبودیت او. (قیام، 158)
تعقل: سنجش. ( مسؤلیت وسازندگی،58)
تفسیر: شناخت مصداقها و نمونهها و رابطهها و پیوندها (روش برداشت ازقرآن،124) و (رشد، 7)
توضیح نمونهها و مصداقهای پنهان و یا رابطهها و هماهنگیهای نهفته. برداشتن پرده از چهره مصداقها و یا از چهره، رابطهها، رابطههایی که در آیه پنهان شدهاند و یا مصداقهایی که بعدها آشکار میشوند. (تطهیر1، 14)
تفکر: مرتب کردن و هضم مواد و مکیدن شیرهاش و بیرون ریختن فضولاتش از حافظه و آماده کردن سرزمین ذهن برای مواد تازه دیگر(مسئولیت و سازندگی،82)
تقیه: پنهان کاری و نفوذ (انتظار، 27)سنگر گرفتن در خانههای ضعف دشمن(انتظار، 74) تقیه: سر داری و پنهان کاری است نه بیکاری و بی دردی. سکون نیست و سکوت است.(تقیه، 16)
تقوی: شناخت و عشق به اضافه عمل است و اطاعت.(رشد،16) مرحله جامع شناخت و احساس و عمل و همینطور زمینه مناسب مراحل احسان و اخبات و سبقت و قرب و لقا را با خود دارد. (تطهیر بقره، 18)
عبور از شناخت و حد ذهنی مذهب و از احساس و حد قلبی مذهب و رسیدن به مرحله اقدام و عمل. در جستجوی فرائض و شرایع و آداب و احکام بودن و بار تکلیف را با جان و مال و فرزند و بستگان و عزیزان برداشتن و سپاسگزاری(تطهیر بقره،23) اطاعت حق و عمل بر وظیفه (تطهیر3، 103) اطاعت و عمل برخاسته از عشق و ایمان.( مسؤلیت وسازندگی101)
تکامل: بارور شدن و شکوفا شدن استعدادها (مسؤلیت وسازندگی،111)
تکنیک: در شعر: روشهای استفاده از زبان و علوم در موسیقی: طریق استفاده از نواها و ابزارهای موسیقی و فیزیک و شیمی صوت. در پیکر نگاری: فنون و روشهای استفاده از رنگها و قلمموها و فیزیک و شیمی نور (استاد و درس ادبی44)
تنبلی: بکارنگرفتن نیروها و استعدادها.(فقر، 14)
تنزیل: نزول تدریجی در کنار حادثهها و جایگاهها مناسب.(روش برداشت ازقرآن، 24)
تنعیم: نعمتهای که داریم تمامی تنعیم و بهرمند ساختن و زمینه را فراهم کردن هستند.(صراط،159)
تنوع: شکل عوض کردن، بزک کردن(روش نقد1، 43)
تناقض: رابطه وجود و عدم
توفیر: گسترش و زیادتی نیتها وسعت نیت و گسترش و شمول آن(قیام، 158)
توبه: بازگشت از خطا و خطیئه، خطا در عمل و خطیئه در حالت. آزادی از گناه و از بتها و اسارتها (قیام، 183)
توریه: پوشاندن مقصود به گونهای که و مخاطب گمراه شود و مقصود را نیابد.(تقیه152)
توحید: عشق تمام به خدا و رهایی تمام از غیر اوست.(قیام، 68) تنها او را معبود گرفتن. (روش نقد3، 93)
استاد علی صفایی حائری
۰۶:۲۹ ۱۳۹۴/۰۷/۱۹
🌿نظام اجتماعی(قسمت دوم)
استاد علی صفایی حائری
سؤالى كه اينجا مطرح است، اين است كه آيا وقتى مىخواهيم جامعهاى اسلامى به وجود آوريم، لازمه آن اين است كه همه افراد جامعه عوض شوند؟
يا وقتى مهرههاى حساس ساخته شدند، مردم خود، گروه گروه به راه مىآيند:
«يَدْخُلُونَ فِى دِينِ اللَّهِ افْوَاجاً».
👈براى دگرگون كردن يك جامعه، لازم نيست تك تك افراد جامعه را دگرگون كنيم؛ چون مهرههايى وجود دارند كه ركن و كليد يك جامعه هستند و با تغيير آنها، جامعه نيز دگرگون مىشود.
دو اقليت در جامعه هستند و يك اكثريت. «اقليت اوّل» كسانى هستند كه زود ساخته مىشوند و سازنده هم هستند. «اقليت دوّم» كسانى كه زود مىگندند و مىگندانند و «اكثريت» هم نسل واسط است.
وقتى مىخواهيم جامعهاى اسلامى بسازيم، لزومى ندارد كه همه افراد مسائل را با خون و پوستشان احساس كرده باشند؛ كه عرش خدا را، فقط هشت مَلَك به دوش گرفتهاند: «يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانَيِةٌ».
براى دگرگون كردن يك جامعه، تنها چند مهره اساسى و كليدى كافى است كه على (ع) مىگفت: «اگر براى من يك نفر مثل مالك بود، بار سنگين شما بر من، سبك مىشد.»
اين نكته را هم بگويم كه اين مهرهها، مرحله به مرحله با ديگران كار مىكنند. اين طور نيست كه تحميلى داشته باشند و همه آنچه را فهميدهاند يكباره به ديگران منتقل كنند كه اين ظلم است.
اين چنين جمعى كليدهاى نفوذ؛ يعنى ساختن، يا خراب كردن يك جامعه هستند و جامعه با آنها بالا و پايين مىشود.
اين طور نيست كه در اين جامعه همه زبدة الاخيار باشند. منافقها و فاسقها هم وجود دارند، ولى اين جمع كليدى و اساسى است كه عهدهدارِ كارِ كلىِ جامعه است و اين جامعه كه از آن جمع و مهرههاى كليدى برخوردار است، مىتواند بار حكومتى اسلام؛ يعنى نظام سياسى آن را تحمّل كند.
در اين جامعه، كمبودها و خلأها را افراد با حضور و شهادتشان و با ديدى كه دارند؛ يعنى آزادى از شغلها تأمين مىكنند.
نظام اجتماعى اسلام، اين چنين شكل مىگيرد. در اين نظام، عواملى عوامل رشد و عواملى، عوامل پاسدار و عواملى هم، عوامل سازنده اين جامعه هستند.*
---------------------------------------
*- عوامل رشد، در نوارهاى رشد و كتاب رشد مطرح شده است.
عوامل پاسدار، از درون امر به معروف و نهى از منكر و از بيرون جهاد و مبارزه است.
عوامل سازنده جامعه هم، همان شناختها و اهداف هستند نه غريزه و عادت و نه قوميّت و مليّت و نه روابط توليدى و اقتصادى كه توضيح داده شد.
📚حرکت، ص 127 و 128
استاد علی صفایی حائری
۰۸:۴۳ ۱۳۹۴/۰۷/۲۰
🌿نظام سياسى يا حكومتى(قسمت اول)
استاد علی صفایی حائری
اين جامعه، رهبرى و تنظيم مىخواهد. در اين هنگام، مسأله حكومت مطرح مىشود و امامت، طرح حكومتى شيعه است كه در رابطه با همان هدف كلى اسلام و بالاتر از تكامل؛ يعنى «رشد» و جهت دادن به استعدادهاست.
امامت، ادامه رسالت است و مسائلى در آن مطرح است:
مسأله اوّل، ضرورت رهبرى است.
آيا جامعه احتياج به رهبر دارد يا نه؟ چرا؟ اصالت با رهبر است يا رهبرى؟
آيا در رهبر بر روى يك نژاد، يك دودمان، يك نسل، حساسيت داشته باشيم يا بر روى خصوصيات آن، در هر كسى كه باشد؟ چگونه اصالت رهبر و رهبرى در طرح امامت شيعه گنجانده مىشود؟
مسأله دوّم، هدفهاى حكومتى است.
حكومتها به خاطر شكلهايشان انواع زيادى دارند، ولى در رابطه با هدفهايشان، تمام حكومتها مىتوانند در حد «امنيت و پاسدارى» يا «رفاه و پرستارى» شكل بگيرند و يا در حدى بالاتر از اين دو كه همان «آموزش و رشد» است كه هدف حكومت، نه تنها شكوفا كردن استعدادهاى انسان كه زمينهسازى براى انتخاب انسان است.
مسأله سوّم، ملاك انتخاب حاكم است.
در اين نوع حكومت با آن اهداف، ملاك انتخاب چيست؟ در يك مرحله «قدرت» است، در يك مرحله «آگاهى و نصيحت» است.
👈اگر آن بينش اساسى بيايد و از حاكم نه تنها نان و آب، كه آموزش و چگونه زندگى كردن و چگونه مردن را، روشندلى و روشنفكرى را بخواهيم، اين تلقى از حاكم، ملاكهاى بالاترى را در او مطرح مىكند؛ چون حاكم تنها پرستار ما نيست كه اگر دلسوز بود يا در اين حد آگاهى داشت، كافى باشد.
حاكم، مربى و معلم انسانهاست.
ملاكهايى كه در امامت مطرح است، همان است كه در رسالت مطرح شد؛ يعنى «آزادى» به اضافه «آگاهى»؛ آگاهى به كل راه و آزادى از كل روابط؛ يعنى عصمت.
شخصى مىپرسيد: حكومت اسلامى شما با چه مكانيزمى حركت مىكند در حالى كه مىبينيم قدرتها پوك مىشوند و نهضتها در دهه دوم و سوم منحرف مىشوند؟
به او گفتم: مكانيزم و راهى كه هر نهضت و حركتى تا به حال داشته، در اسلام با يك امتياز عالىتر وجود دارد و آن نظارت رهبر بر خود؛ يعنى عصمت، آگاهى توده در سطحى بالا و نظارت توده است. اين سه عامل؛ يعنى نظارت رهبر بر خود، آگاهى توده و نظارت توده، كنترل كننده جامعه اسلامى است.
📚حركت، ص 129 و 130
استاد علی صفایی حائری
۱۲:۳۱ ۱۳۹۴/۰۷/۲۱
🌿در جستجوی معنا4⃣
(بررسی اجمالی برخی از لغات و اصطلاحات در آثار استاد صفایی حائری)
🌺ث
ثبات درونی: تو بر دین ثبات پیدا میکنی. تزلزلی نداری. تو درها را زده ای تجربهها کردهای، بن بستها را دیدهای. و با این مرحله به دین روی میآوری. (روابط متکامل زن ومرد، 67)
ثمرات: حاصل، نتیجه، میوه عمل و میوه عمر و نتیجه و حاصل. (تطهیر بقره، 223)
🌺ج
جاثی:انسانی که به زانو درآمده و از پا افتاده. (تطهیر3، 100)
جحد: در نعمت: انکار امکانات و یا انکار نسبت آن با خدا. در آیات: تو نعمتها، وجود خود، جهان، استمرار و ارتباط را با نشان و بینات میفهمی و متوجه میشوی که انسان و جهان مشهود و غیب چه روابطی دارند و چه جهتی در پیش دارند و این مجموعه را با نشانهها و آیات او میبینی و ازآن چشم میپوشی، چون میخواهی که آزاد باشی، تجاوز کنی و بزرگی داشته باشی. (تطهیر1، 368)
جهان: راه است و مسیر است و صراط و کلاس درس است و کورهای است که باید با دردها و رنجهایش پختهشوی (انتظار، 52)
جهاد: شامل هر نوع کوششی میشود که تقویت حق و تضعیف باطل و اقامه حق و دفع باطل را داشته باشد. (قیام، 19)
جهانبینی: شناختها، بینش انسان و نگرش او به هستی و انسان و نقش انسان در هستی. (مسئولیت وسازندگی، 20)
استاد علی صفایی حائری
۰۸:۱۱ ۱۳۹۴/۰۷/۲۱
داستان های اخلاقی4⃣
استاد علی صفایی حائری
🌿سر انگشت تدبير
چندى پيش لولههاى آب منزل ما پوسيده بود و از آب استخرى ساخته بود.
با چند نفر از دوستان مىخواستيم يك تكه راه را كه با سيمان محكم شدهبود بشكافيم. كلنگى آوردند. در ضربه اول دستهاش شكست.
در فاصلهاى كه براى دسته كردن لازم بود، دوستانم كه قوى و نيرومند هم بودند مدتها با تيشهاى سبك، با چوب، با دست، به سيمانها ور مىرفتند، اما سيمانها به روى خود نمىآوردند و تكان نمىخوردند و حتى تيشه را شكستند ... تا اين كه كلنگ با دستهاش آمد و با چند ضربه، كار يك ساعت آنها انجام شد.
من از اين صحنه به اين فكر افتادم كه هنگام ضربه زدنها بايد وسيله، وزنهاى باشد و مهمتر همراه دستهاى و مهمتر بر جاى مناسب و سر بزنگاهى و آن هم با دست كارگر آگاهى؛ وگرنه ضربهها وقت را مىكشند و كلنگها شست پايت را مىبرند و سرت را مىشكنند ...
اين است كه روحيههاى مغرور را بايد ضربه زد؛ اما اين ضربه بايد از كسى باشد كه وزنهاى باشد و دستهاى و بينشى كه سر بزنگاه را بشناسد.
📚 مسؤوليت و سازندگی، ص 234
استاد علی صفایی حائری
۰۲:۰۴ ۱۳۹۴/۰۷/۲۲
🌿معرفی کتاب عاشورا
مؤلف: استاد علی صفایی حائری
از قیام و حرکت ابا عبدالله الحسین علیه السلام برداشتهای مختلفی توسط متفکرین و صاحب نظران شده است. استاد علی صفایی حائری نیز یکی از همین متفکرین است که برداشت متفاوت و متغایری از این قیام عظیم در نوشته های خود ارائه داده است. ایشان در کتاب عاشورا با سبک وسیاقی جدید و زاویه ی دیدی متفاوت به بررسی و تحلیل حرکت امام حسین علیه السلام پرداخته است.
آنچه در کتاب عاشورا می خوانیم، به طور کلی به دو بحث تقسیم می شود، ایشان در بخش اول کتاب به توضیح پیرامون این مطلب می پردازند که هر زندگی صحنه ی پیکاری است. در طول زندگی، انسان، نه یک پیکار، که چه بسا پیکارهای متعددی را انجام می دهد و این پیکارها با شکل ها و انگیزه ها و هدف ها و مانع ها و نیازهای مختلفی همراه است.
استاد شکل های گوناگونی را برای پیکار ترسیم می کنند که در هر شکل آن انگیزه ها و هدف ها و مانع های مختلفی وجود دارد و برای پیروزی در آن پیکار نیازهای مختلفی باید تامین گردد. در ادامه این بخش، ایشان انگیزه های مختلفی اعم از ضرورت ها و خود خواهی ها و قدرت طلبی ها و ... را برمی شمارند و همچنین از انگیزه های مسلمِ مجاهد صحبت به میان می آورند و انگیزه ی جهاد اسلامی را آشکار می کنند. همچنین هدف های متفاوتی را بیان می کنند و به تبیین هدف واقعی و هدف اصلی جهاد در اسلام می پردازند.
در فصل دوم کتاب ، از پیکار امام حسین علیه السلام به این عنوان که این پیکار نیز، پیکاری درصحنه زندگی است، یاد کرده و آن را پیکاری همانند تمامی پیکارها تلقی می کنند با این تفاوت که این قیام عظیم از کاملترین هدف ها و انگیزه ها و آرمان ها برخوردار است و به همین دلیل نیز بزرگترین موانع در سر راه این قیام است و این امام حسین علیه السلام است که با انتخاب خود، درسی به بزرگی طول تاریخ به انسان ها می آموزند.
استاد ابتدا تصویری از این صحنه مبارزه به ما می دهند و به بحث ضرورت درگیری امام می پردازند که این درگیری به خاطر آن بینش ها و شناخت ها و عقیده ها، قطعی است. سپس ایشان به برخی از تحلیل های پیرامون این واقعه می پردازند و علت تعدّد این تحلیل ها را که گاهاً تضاد با یکدیگر هم دارند، چند بعدی بودن این واقعه می دانند. استاد به بررسی و نقد برخی از این تحلیل ها می پردازند که شهادت انتخاب است نه هدف و شفاعت نتیجه است نه مقصد، و هدف با انتخاب و اثر متفاوت است.
از دید استاد مسائلی مانند مسئله ی شهادت و شفاعت، امر به معروف و مبارزه با ستم، تشکیل حکومت و... هیچ یک هدف امام حسین علیه السلام برای قیام و جهاد نبوده است، بلکه این مسائل در معیّت و همراهی با هدف اصلی امام در بوجود آمدن این واقعه بزرگ هستند. ایشان پس از توضیح درباره این مسائل که هدف امام فراتر از شهادت و امر به معروف و تشکیل حکومت و... بوده است، به ابعاد مختلف این داستان می پردازند و در پی یافتن یک تحلیل که همه این ابعاد را توضیح می دهد، مطالبی را اشاره می کنند.
استاد به عنوان آخرین بخش کتاب، به تبیین هدف و انتخاب امام حسین علیه السلام از دیدگاه خود پرداخته است و با طرح هدف، راه های پیش روی امام را بر می شمارند و در نهایت از این مسئله پرده ابهام بر میدارند که چرا امام حسین علیه السلام شهادت را انتخاب کرد.
استاد علی صفایی حائری
۰۲:۱۴ ۱۳۹۴/۰۷/۲۳
🌿مراسم محرم امسال موسسه لیله القدر از شب اول محرم برابر با 22 مهرماه آغاز شده و به مدت یازده شب ادامه خواهد یافت.
سخنرانان:
شب اول تا شب سوم: حجت الاسلام و المسلمین لاجوردی، با موضوع: «عاجله و آجله»
شب چهارم تا شب هفتم: حجت الاسلام و المسلمین فاطمی، با موضوع: «شِکوِۀ اولیاء از دوستان»
شب هشتم تا شب یازدهم: حجت الاسلام و المسلمین حاجی ابراهیم با موضوع: «فکر و ذکر، مقوّم حقیقت انسانی» ساعت شروع مراسم:7 شب
استاد علی صفایی حائری
۰۲:۱۵ ۱۳۹۴/۰۷/۲۳
سخنرانی شب اول محرم، حاج آقا لاجوردی، عنوان: عاجله و آجله. فایل صوتی :http://www.einsad.ir/Main.php?pid=speechs_form&id=196&start=1&tedad=10
چکیده سخنرانی:
نعمتی که نتوانی از آن در چهارچوب و بستر خودش استفاده کنی، هم میگندد و هم میگنداند.
معصوم در دعای بعد از نماز برای سال جدید که با محرم شروع میشود میفرماید: «اسألک فیه العصمه من الشیطان و القوه علی النفس الاماره بالسوء و العمل بما یقربنی الیک»
این دعا به ما یاد میدهد که سالمان را با چه شروع کنیم: عصمت و قوت و عمل. عصمت از شیطان و قوت در برابر نفس اماره و عمل برای نزدیکی به خدا.
شیطان کار خودش را در هر صورت انجام میدهد. آنچه مهم است عصمت از او است؛ یعنی طوری واکسینه شویم که کار شیطان تأثیری نداشته باشد.
قانون تبدیل که استاد صفایی میگوید و در قرآن هم آمده است(یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ ) میگوید: ما با تبدیل نه تنها میتوانیم سیئات را برداریم، بلکه خود سیئه را هم میتوانیم به حسنه تبدیل کنیم.
قوت، قدرت است در مقابل نفس. نفسی که اماره به سوء است.
به این دلیل قوت در برابر شیطان به کار برده نشده که شیطان میکروب است. خودش ضعیف است و نیازی به قدرت ندارد. کافی است خود را واکسینه کنیم. مهم نفس است. مشکل اصلی از خود ما است.
بعد از قوت نیاز به عمل داریم، اما نه هر عملیغ بلکه عملی که ما را به خدا نزدیک کند.
همه ما متعبدیم وعبودیت داریم وگرنه در زندگی هرگز حرکتی نمیکردیم و عملی نداشتیم. مهم این است که باید معبود را انتخاب کنیم و عبودیت برای خدا باشد.
همه عوالم راه و همه اولیاء خدا چراغاند تا ما ببینیم و برویم؛ نه اینکه نبینیم و بدویم؛ و نه اینکه ببینیم و بمانیم.
خدا در قرآن میفرماید:
«مَنْ کانَ یُرِیْدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِیْها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیْدُ، ... وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا»
«کسى که زندگى زودگذر را مى طلبد، آن مقدار از آن را که بخواهیم مىبخشیم، ... و کسى که سراى آخرت را مى طلبد، و کوشش خود را براى آن انجام دهد و مؤمن است، به تلاش هاى آنها پاداش داده خواهد شد.»
وجود ما باید به گونهای باشد تا در سختترین شرایط هم عمل کنیم و این به خود ما بستگی دارد که عاجله یعنی دنیا را انتخاب کرده باشیم یا آجله یعنی آخرت را.
برخی با اینکه خدا را به عنوان رب شناختهاند، سقف درخواستشان همین دنیا است. مانند کسی که به فرایش قرآن اینگونه دعا میکند:
«فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ»
«بعضی از مردم مى گويند: «پروردگارا، به ما، در همين دنيا عطا كن» و حال آنكه براى او در آخرت نصيبى نيست.»
در حالی که باید اینگونه گفت: «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» (پروردگارا ! به ما در دنیا نیکى و در آخرت هم نیکى عطا کن، و ما را از عذاب آتش نگاه دار.»
این یک کلام نیست. یک منشور است.
خدا میفرماید: ما به هر دو گروه کمک می کنیم: «كُلاًّ نُّمِدُّ هَـؤُلاء وَهَـؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاء رَبِّكَ مَحْظُورًا»
ما به همه کمک میکنیم، اما تو چه میخواهی؟ خودت را برای چه آماده کردهای؟ چه توقعی از خودت داری؟
ما به اندازهای که طالب باشیم، اراده میکنیم. به اندازهای که عارف باشیم، طالبیم. به مقداری که از خودمان توقع داریم، اراده میکنیم و خدا به اراده ما احترام میگذارد.
چرا خدا مانع ما نمیشود؟ نکته این است که وقتی خود را در مسیر لغزندگی گذاشتی، سنت عالم این است که زمین میخوری.
بنابراین اراده و عمل و دعاهای ما، همه به این بستگی دارند که عاجله را انتخاب کرده باشیم یا آجله را. برای کسانی که آخرت و لقاء رب را میطلبند، ایثار پرواز است؛ اما برای آنها که دنیا را میخواهند، این کار بیمعنا است.
استاد علی صفایی حائری
۰۸:۱۶ ۱۳۹۴/۰۷/۲۳
🌿نظام سیاسی یا حکومتی(قسمت دوم)
استاد علی صفایی حائری
مسأله بعدى، شكل انتخاب حاكم است.
چگونه حاكم را انتخاب كنيم؟ آيا شكل انتخاب، طبيعى است؛ همان طور كه گردن كلفتها به خاطر قدرتشان حاكم مىشوند يا انتخابى و پارلمانى و شورايى است يا به كيفيت ديگر انجام مىشود؟
بايد بر اساس معيار عصمت و مبنايى كه در انتخاب حاكم مطرح بود، شكل انتخاب حكومت هم مشخص شود.
مسأله بعد هم اين است كه اسلام چه هدفى دارد؟ چه شد كه اسلام را از سياست جدا كردند؟ اين حكومت با اين هدف بزرگ چه مهرههايى مىخواهد؟ چه نفراتى مىخواهد؟ چه نوع تربيتى و چه نوع سازماندهى را مىتوان براى اين مهرهها در نظر گرفت؟ آيا آنها را بغلطانيم و شستشويشان دهيم و با تلقينها و شعارها راهشان بيندازيم؟
در طرحريزى اين نظام، براى ما جزئيات مهم نيستند؛ چرا كه وقتى هدف مشخص شد، تو مىتوانى جزئيات را خود بفهمى. مىتوانى بفهمى كه نوع سازماندهى و نوع تربيت مجاهدين چگونه باشد. حتى مىتوانى مجاهدينى را كه اين گونه تربيت نمىشوند با يك سرى بينش سياسى يا اجتماعى يا يك سرى داستانهاى تحريك آميز از اين طرف و آن طرف و وابسته كردنها و حزبى كردنها، نقد بزنى.
امّا نظام سياسى اسلام، در رابطه با افراد و طبقاتى كه در اين جامعه وجود دارند و در رابطه با امتها و ملتهايى كه بيرون از اين جامعه وجود دارند، چگونه خواهد بود؟
«ماركسيستها» جامعه را در رابطه با ابزار توليد، تقسيم مىكنند، كه جامعه يا استثمار كننده است يا استثمار شونده. يك طبقه، طبقه واسطِ خُرده بورژواست، يك طبقه طبقه روشنفكر است كه بعدها متولد مىشود و يك طبقه هم طبقه حاكم است كه پاسدار منافع استثمارگران است.
در جامعه اسلامى، طبقات به اين معنا هيچ گاه وجود ندارد؛ چون همان طور كه گذشت در بينش اسلامى، جامعه در رابطه با ابزار توليد، تحليل نمىشود. در اين ديد، انسان با كل نظام حاكم ارتباط دارد و ارتباط او نسبت به اين نظام و نسبت به حاكم بر اين نظام به سه گونه شكل مىگيرد: يا در صراط و هماهنگ هستند (متقين) يا مغضوب و سنگ راه (كافرين) يا ضالّ و گمشده (منافقين).
بنابر اين سه تيپ به وجود مىآيد: مؤمن، كافر، منافق.
البته اين سه تيپ هر كدام تقسيمبندىهايى دارند؛ مثلًا در تيپ كافر «مترف» و «طاغوت» و «ملأ» وجود دارند. همين طور مؤمن كه به طور كلى تيپ مصلح را تشكيل مىدهد، مراتبى دارد.
در هر حال اين تقسيمبندى طبقاتى است كه در جامعه اسلامى شكل مىگيرد و روابط سياسىاى كه به وجود مىآيد، بر اساس همين بينش طبقاتى است كه در رابطه با عقيده و نظامى كه تو با آن روبرو هستى، شكل مىگيرد، نه در رابطه با ابزار.
📚 حرکت، ص 131 و 132
استاد علی صفایی حائری
۰۶:۲۹ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴
🌺فراخوان همکاری در تولید عکس نوشته🌺
با توجه به اهمیت هنر در ارائه معارف دینی ، از دوستانی که در تولید عکس نوشته(Textgraphy) از آثار استاد صفایی می توانند با ما همکاری داشته باشند، دعوت به عمل می آید که در این امر تبلیغ ما را یاری کنند.
👈برای اعلام همکاری و اطلاعات بیشتر به @einsadir مراجعه کنید.
استاد علی صفایی حائری
۰۲:۱۲ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴
داستان های اخلاقی5⃣
استاد علی صفایی حائری
🌿عوامل حركت
دوستى از من پرسيد تو از چه كسانى تأثير پذيرفتهاى و با چه عواملى حركت كردهاى؟ گفتم: من از بيرون انتظارى نداشتم و تنهايى را يافته بودم و ضرورت حادثه را ديده بودم و از عشق و علاقهاى هم سرشارم كرده بودند و همين سه عامل براى حركت پاهاى فلج كافى هستند تا چه رسد به استعدادهاى آماده و آنگاه مثالى آوردم كه:
دختر يكى از بزرگان قوم فلج شده بود و او را تا خارج هم برده بودند و مأيوس برگشته بودند. تابستانها او را در كنار باغ ييلاقى مىگذاشتند و تنها با يك دختر بچهى ملوس كه انيس و خدمت كار و دوست او بود، همراهش مىكردند.
اين دو، روزها در ميان اين باغ كه يك آسياب آبى هم در كنارش بود، زندگى مىكردند. دخترك در امتداد نهر آب تا آسياب دنبال گلها و پروانهها بود و ريگهايى براى بازى جمع مىكرد. يك روز در كنار نهر، پايش ليز خورد و داخل نهر افتاد و با دست و پا زدنش به آسياب نزديكتر شد و آرام مىآمد ... تا در ميان تنوره ... تا كنار پروانههاى آسياب و آخر سر مىآمد تا باغهاى ده آن هم با خونى كه به آبها داده بود و استخوانهايى كه به آسياب بخشيده بود.
دختر افليج كه شاهد مرگ دوست و خدمتكار ملوسش بود و تنها داغ ديده بود و ضرورت حادثهها را يافته بود، به هيجان آمد و به خود فشار آورد و به پا خاست. دخترك را از آب گرفت و به ده آورد و هنگامى كه متوجهش كردند كه تو چه طور راه افتادى، از شوق غش كرد و افتاد.
به دوستم گفتم: اگر او به انتظار كسى بود، فشار به گلوش مىآمد و فريادگر مىشد. و اگر عشقى در او نبود و ضرورت حادثه را نمىديد، بىتفاوت مىماند، اما با جمع اين هر سه عامل به حركت رسيد.
📚 مسؤوليت و سازندگى، ص 251
استاد علی صفایی حائری
۰۳:۴۲ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴
🌿انتظار2⃣
استاد علی صفایی حائری
«حقيقت انتظار»
ميرفطروس در كتاب خود، انتظار را مذهب احتراز معرفى مى كند؛ مذهب كنارهگيرى و گوشهگيرى، مذهبى كه نمىتواند كارى صورت دهد، پس دهنكجى مىكند و كنار مىكشد.
دكتر شريعتى، انتظار را مذهب اعتراض مىدانست؛ مذهبى كه حرفى دارد و كارى مىتواند و به آنچه مىگذرد دل نمىبندد و همه ظلمها و بيدادها را با يك نهى بزرگ كه از سقيفه آغاز شد، پيش مىراند.
سؤالى كه در ذهن مىآيد، دو جلوه دارد: يكى اينكه اعتراض تا كجا ادامه دارد؟ آيا تا عدالت، تا آزادى، تا آگاهى و عرفان و يا تا شكوفايى و تكامل و يا ...
دوم اين كه اين اعتراض چه كارى رابه دنبال مىآورد و اين نفى با چه اثباتى همراه مىشود؟
👈در مورد اول بايد گفت كه آرمان دينى و هدف رسالت، بالاتر از تكامل و شكوفايى استعدادهاى آدمى است. چون اين وجود تكامل يافته و شكوفا، مىخواهد در چه جهتى و براى چه مقصدى مصرف شود؟ رشد و خسر، دو بعد تكامل انسانى است.
همين آرمان و همين مقصد، زمينهها و آمادگىهايى را مىطلبد؛ آمادگى در ذهنيت و روحيه و طرح و تدبير و تربيت نيروها و تشكل و سازماندهى آنها و جاسازى و جايگزينى مستمر و بى وقفه آنها.
و ناچار اين مقصود از انتظار همراه تقيّه و قيام، مىشود سه گام اساسى انقلاب دينى و انقلاب اسلامى.
👈پس انتظار نه احتراز، نه اعتراض، كه آمادگى و سازندگى و تقدير و تدبير و تربيت و تشكّل جديد را در دامان خويش دارد. ما در بحث ريشههاى انتظار، بيشتر از اين به وسعت اين مفهوم مىرسيم و با سطح اعتراض و شكلهاى اعتراض و آمادهباش و سازندگىهاى گسترده، لااقل آشنا مىشويم.
روح انتظار با دستيابى به امن و رفاه و رهايى كه آرمانهاى انسان معاصر و شايد خود ما هم باشد، آرام نخواهد گرفت و كسانى كه همراهى حجّت و معيّت محمّد و آل محمّد را مىخواهند نمىتوانند تا اين سطح قرار بگيرند و تا اين حدّ آرام باشند، كه انسان معاصر چه بسا بتواند با تكيه بر علم و عقل و عرفان، بدون نياز به وحى و مذهب تا اين مرحله گام بردارد و با عقل جمعى و روح جمعى و غريزه جمعى به اين مهم نائل آيد.
پس ما كه از ضرورت وحى و اضطرار به حجّت و انتظار حجّت دم مىزنيم بايد از اول حساب را روشن كنيم و سنگمان را حق كنيم؛ چون ما مدعى هستيم كه آدم براى بيشتر از هفتاد سال برنامهريزى شده و معتقد هستيم كه بافت و ساخت انسان و جهان با اين سطح از رفاه و امن و رهايى، سازگار نيست.
تحول نعمتها و محدوديتها و خودآگاهى و مرگآگاهى، آدمى را در متن رفاه، راحت نمىگذارد و در شب عروسى به فكر عزا و بارهاى سنگين فرداها مىاندازد.
اگر ما مسأله قدر و استمرار و ارتباط هاى حتى محتمل و پيچيده با عوالم مشهود و غيب را در نظر بگيريم و اگر ما براى اين وسعت، طرح و تدبير و تربيت و تشكّل را دنبال كنيم، ناچار انتظار ما از حجّت و انتظار ما براى حجّت شكل ديگرى مىگيرد و انتظار ما در جايگاه خويش مىنشيند.
📚 تو می آیی، ص 12 تا 14
استاد علی صفایی حائری
۰۷:۲۸ ۱۳۹۴/۰۷/۲۴
سخنراني شب دوم محرم موسسه لیله القدر
حاج آقا لاجوردي،
عنوان: عاجله و آجله(2)
چكيده سخنرانی
مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا
اراده، عبور از شناخت و طلب است و كسي آخرت را اراده ميكند كه قبلا به شناخت و طلبي رسيده باشد.
خدا ميفرمايد كسي كه عاجله را ميخواهد و دنيا را طلب ميكند، ما هم امكاناتي را در اختيار او قرار ميدهيم؛ البته براي كسي كه بخواهيم: «مَنْ کانَ یُرِیْدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِیْها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیْدُ»
ميفرمايد: تازه اگر بخل و كفر اهل ايمان نبود، حتي سقف خانههاي اهل كفر را هم از نقره ميكرديم: «وَ لَوْ لاَ أَنْ يَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ يَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّه...»
«اگر (تمکّن کفّار از مواهب مادی) سبب نمیشد که همه مردم امت واحد (گمراهی) شوند، ما برای کسانی که به (خداوند) رحمان کافر میشدند خانههایی قرار میدادیم با سقفهایی از نقره...»
كسي عزم آخرت را ميكند كه دنيا براي او كوچك شده باشد. به دنيا قانع نباشد. چنين افرادي هميشه در صلاة هستند. هر كاري بكنند، نماز است.
انسان صالح، طمّاع است نسبت به لقاء خدا و تمام تلاشش را براي آن ميكند: «سَعَي لها سَعْيَهَا»
اگر ما آن طرف را جزء برنامهمان بدانيم و به آجله و آخرت نگاه داشته باشيم، هم احكام را درست ميفهميم و نماز و خمس و... برايمان توجيه پيدا ميكنند. و هم سختيهاي دنيا غيرقابل تحمل نميشوند و توضيح مييابند.
نهايت صير ما الي الله است. از تراب و خاك شروع ميكنيم تا خدا. آيا نميشود بگوييم: ما نميخواهيم؟ خير؛ نميشود؛ برنامه هستي اينگونه تنظيم شده است. نميتواني بماني و خوش باشي؛ چون آسيب ميبيني.
تناقضها آنجا شكل ميگيرند كه ما براي ماندن برنامهريزي كردهايم، ولي خدا براي رفتن ما طرح ريخته است.
طبق اين آيه تنها طلب اخرت هم كافي نيست بايد تمام سعيمان را هم به كار بگيريم و مومن هم باشيم تا سعي مان مشكور باشد و ثمر دهد.
استاد علی صفایی حائری
۱۲:۲۲ ۱۳۹۴/۰۷/۲۵
🌿نظام سیاسی یا حکومتی(قسمت سوم)
استاد علی صفایی حائری
مسأله بعد اين است كه اين نظام سياسى چه مرزبندىهايى خواهد داشت؟
و چگونه با اين مرزبندىها، مسائل حلّ و فصل مىشود؟
در اين نظام سياسى، تقسيمبندىها بر اساس امّتها است؛ يعنى رابطه بين المللى ندارد، رابطه امّتها مطرح است و دو امّت هم بيشتر وجود نخواهد داشت.
ما وقتى مىتوانيم مسائل جامعه ايران را در خودش حل كنيم كه مسائل را در حد امتها حل كرده باشيم، هنگامى مىتوانيم مرزها را ببنديم كه:
در يك مرحله در قدرتهاى بيرون؛ چه در امپرياليزم جهانى و چه در سوسياليزم جهانى «نفوذ» كرده باشيم و آنها را به خودشان مشغول و از درون پوك كرده باشيم، هنگامى كه با درگيرىها و مسائلى كه برايشان به وجود آوردهايم، آنها را متزلزل كرده باشيم.
و در مرحله ديگر نيز در درون، آمادگى و «انتظار» را ايجاد كرده باشيم، آن موقع مىتوانيم در موقعيتى قوى باشيم؛ يعنى نسلى داشته باشيم كه از جمعى برخوردار است و رهبرى كه زمينهها را به وجود آورده است و در اين جمع هم مهرههايى وجود دارند كه بارهاى سنگين را تحمل مىكنند.
اينجاست كه در درون مرزها قدرت، به وجود آمده، كه همان مرحله «انتظار و آمادهباش» است و در بيرون هم «تقيّه و نفوذ» در دشمن صورت گرفته.
اينجاست كه تو مىتوانى مرزها را ببندى، مىتوانى بفهمى كه نفت را توليد بكنى يا نه؟
بايد مرزها را با بينش جديدى به وجود آوريم و اين مهم، در آن جمعبندى و با آن رهبر كه زمينهها را در درون فراهم مىكند و زمينههاى خارجى را ملتهب و متزلزل مىسازد، فراهم مىشود.
مادامى كه در جامعهاى بسته زندگى مىكنيم كه در عين بسته بودنش وابسته است، هيچ وقت مسائل حل نمىشود؛ چه نفت توليد بكنيم چه نكنيم.
اگر توليد نكنيم، با مسائل جهانى روبرو هستيم كه كمبود انرژى كشورهاى غربى، يك مسأله جهانى است. اگر توليد كنيم، با پول نفت چه مىخواهيم بكنيم؟ اگر بخواهيم آن را در داخل ايران خرج كنيم، تورم به وجود مىآيد. در بيرون هم يا بايد همان كارى را كه شاه مىكرد، انجام دهيم يا به قولى به فلسطينىها بدهيم و ...
اگر به فلسطينىها بدهيم، باعث درگيرى با قدرتهاى خارجى است و براى اين درگيرى تو بايد آنها را متزلزل كرده باشى؛ چرا كه نمىتوانى با آن قدرتهاىِ سر پا، درگير شوى، كه مسأله سلاح مطرح نيست، مسأله اين است كه بايد «تمركز و تعادل» آنها از بين برود. مادامى كه آنها بر پا ايستادهاند و تويى كه تازه مىخواهى بر پا بايستى چگونه مىتوانى با آنها درگير شوى؟*
رسول اللَّه (ص) در زمانى جامعه مدينه را به وجود آورد كه پسر حاكم ايران پدرش را مىكشد و اين مسأله در آنها تزلزل به وجود آورده است و آنها با اين درگيرى همراهند. رسول اللَّه (ص) مىتواند با فرصتى كه پيش آمده مرزهايش را شكل دهد، يهود را از مرزها بيرون بريزد و با مسيحىها قرارداد ببندد و كارش را حل و فصل كند و جزيره را در مسيرى بيندازد كه حتى بعد از سالها بتواند روال عادى خود را داشته باشد.
بنابر اين مادامى كه اين شرايط را در خودمان و آن تزلزل را در بيرون به وجود نياورده باشيم، نمىتوانيم مرزها را ببنديم. هزار مشكل داريم و هيچ وقت اين مشكلات در درون مرزهاى ما حل و فصل نخواهد شد و مىبينيم كه امروز، چطور از بيرون، درونِ مرزهاى ما را آشفته مىكنند؛ در حالى كه هنوز در درون هم مهرهها را فراهم نكردهايم.
_____________________________________
*-مذاكره با دشمن، هنگامى است كه تو دشمن را در دست داشته باشى وگرنه زمانى كه او مسلّط است، مذاكره تو، چيزى جز باج دادن نخواهد بود.
📚 حرکت، ص 133 و 134
استاد علی صفایی حائری
۱۱:۵۸ ۱۳۹۴/۰۷/۲۵
سخنرانی شب سوم محرم، موسسه لیله القدر
حاج آقا لاجوردی،
عاجله و آجله (3):
ما نهایتا یکی از دو راه را باید انتخاب کنیم: یا سقف آروزهایمان که بر اساس آن، زندگیمان را مدیریت میکنیم دنیا است یا آخرت. گروهی اراده عاجله را دارند و گروهی هم آخرت را طلب میکنند.
تنها اگر آخرت را انتخاب کنیم، تلاشمان باقی میماند: «مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا.»
گاهی ما شاکریم و نعمتهای او را در راهش قرار میدهیم، ولی گاهی خدا شاکر است. شاکربودن خدا به این معنا است که همانطور که تو سعیات را در اختیار او قرار دادی، او هم سعی تو را توانمند و متضایف قرار میدهد. سعی تو را چند برابر میکند: «یضاعف لمن یشاء».
در روایت داریم که روز قیامت که یوم الحسرۀ است تنها برای کافر روز حسرت نیست؛ برای مؤمن هم هست. مؤمن هم که میبیند قرار است با هر رنجی، با هر بخششی، چقدر پاداش داشته باشد، حسرت میخورد که چرا کمکاری کرده است.
در دستگاه خدا قرار گرفتن الی یوم القیامه زیادشدن است.
«ان الله واسع علیم» به این معنا نیست که فقط به امکانات تو وسعت میدهد؛ بلکه به این معنا هم هست که به وجود خود انسان نیز وسعت میدهد.
برای کسی که انتخابش آخرت است، احکام وسیله رنج ومحدویت نیستند؛ بلکه عامل کوچ و وسیلۀ بردن او از دنیا هستند.
لطفی که خدا دارد این است که برای انتخاب ما حرمت قائل است. چه عاجله و چه آجله را انتخاب کنیم، او کمک میکند. خدا به هر دو گروه امداد میکند:
«كُلّاً نُمِدُّ هَـؤلاء و هَـؤلاء مِن عَطاء ربِّك و ما كان عَطاءُ رَبِّك مَحظُوراً»
«هر يك از اين دو گروه را از عطاى پروردگارت، بهره و كمك مىدهيم و عطاى پروردگارت هرگز (از كسى) منع نشده است.»
البته عطاء خدا بد نیست؛ بلکه وجود دنیاطلبان و ظرف آنها بد است و آن را خراب می کند.
ما نباید به اینکه از لحاظ مادی وضع خوبی داریم و از امکانات رفاهی بهرهمندیم، دل خوش کنیم. رفاه ما ممکن است استدراج باشد!
استاد علی صفایی حائری
۱۲:۲۲ ۱۳۹۴/۰۷/۲۶
📢 سخنرانی های استاد علی صفایی حائری را می توانید از این صفحه دانلود کنید:👇
http://rasekhoon.net/media/3107/
استاد علی صفایی حائری
۰۹:۴۱ ۱۳۹۴/۰۷/۲۶
🌿حقیقت روضه
استاد علی صفایی حائری👇
استاد علی صفایی حائری
۰۱:۵۴ ۱۳۹۴/۰۷/۲۶
🌿سكولاريسم يا دنيايى شدن دين
استاد علی صفایی حائری
من وقتى در سياهى و ضلال هستم كه به خودم واثق باشم و در خودم نيازى به خدا و رسول و ولىّ نبينم.
👈دوستى به شوخى مىگفت شما بدبخت هستيد! چرا كه اگر بهشت هم برويد امام حسين مىگويد: برو براى على اصغر آب بياور! شما هم بايد برويد.
او به شوخى مىگفت، ولى واقعيت امر همين است. وقتى من رسول را نخواستم، عاطفه به على اصغر هم كنار مىرود. اهانت به على اصغر، اهانت به او نيست كه اهانت به رسول است. اين است كه دين براى دنياى من ضرورتى ندارد؛ نمىگويم دين نيست، مىگويم ضرورى نيست.
سكولاريسم و دنيايى شدن دين از اينجا برخاسته كه آدمى در اين محدوده شهادت، خودش را توانمند مىبيند و عقلانيت و علم و عرفان او حتى عرفان الحادى بدون پير بلخ و بدون تفكر زايد «1» كار او را تتميم مىكند و احتياجى به اين طرف و آن طرف ندارد. با تمركز، به تخليه و جدا شدن و خلع از بدنش مىرسد و به همه آن چه كه ديگران رسيدهاند او هم مىرسد؛ پس براى چه به دنبال چيز ديگرى باشد؟!
وقتى انسان خودش در اين دنيا مىتواند حركت كند، چرا ديگر خدا و رسول و ولىّ و ادامهاش را بخواهد؟
اگر در اين ضلال قرار گرفتى، به كفايت خودت واثق مىشوى و ديگر بحث اين نيست كه بگوييم: «حَسْبُنا كِتابُ اللَّهِ» «2»،
مىگوييم: حَسْبُنا خودمان، كه خودمان، خودمان را كفايت مىكنيم، نه تنها به خدا نيازى نداريم كه به خدا هم مىدهم و بر او منّت هم مىنهم. جلو مىافتيم و يا عقب مىمانيم و با خدا و اوليايش معيّت نداريم؛ چون حس نمىكنيم اين معيّت «3» ضرورتى داشته باشد و نهىِ «لاتُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَىِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» «4» براى ما زيادى است. چرا جلو نيفتيم در حالى كه ما راهوارتريم و بدون اين مقدمات، به آن نتايج رسيدهايم!
👈اين ضلال از اينجا شكل مىگيرد كه تو اين نتايج را ديدهاى و اين حكومت و قدرت را در اين محدوده شهادت و تجربه خود خواستهاى.
راستى! در اين محدوده، تو موفق هستى ولى بحث اينجاست كه آدمى بيش از اين توانمند است و بيش از اين دنيا استمرار و ادامه دارد و شهادت و غيب و امروز و يومالآخر او به هم پيوند خورده است و اين است كه خود را محتاج اللَّه و وحى و رسول و ولىّ مىداند و در نتيجه براى هر كارى كه انجام مىدهد، استناد مىخواهد و براى هر قدمى كه برمىدارد، دليل مىخواهد و براى هر تصرّفى در اين هستى، امر و اذن و جواز مىخواهد.
______________________________
(1). كتاب تفكر زايد نوشته محمد جعفر مصفّا ..
(2). بحار الانوار، ج 22، ص 473 ..
(3). «فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لا مَعَ غَيْرِكُمْ». مفاتيح الجنان، زيارت جامعه ..
(4). چيزى را بر خدا و رسولش مقدم نداريد و جلو نيندازيد. حجرات، 1
📚 مشكلات حكومت دينى، ص 157
استاد علی صفایی حائری
۱۱:۴۷ ۱۳۹۴/۰۷/۲۶
🌿نکاتی زیبا و دقیق برگرفته از استادصفایی درباره حر
وقتی نامی از حر برده میشود ناخود آگاه ذهن ما به سمت چند تا مطلب می رود؛
توبه: توبه و بازگشت اولین چیزی است که در ذهن انسان زنده می شود یا به اصطلاح طلبه ها به ذهن متبادر می شود،
اینکه انسان تا کجا میتو اند پیش برود,ولی برگردد!
و خدا هم توبه اش را بپذیرد!
فرمانده لشکر، دشمن ولی خدا باشدو امام معصوم علیه السلام را محاصره کند ،
و امام و اهل بیتش را گرفتار کند,ولی وقتی برگشت وتوبه کرد،امام او را ببخشد!
ادب و احترام به حضرت زهرا سلام الله علیها است!
زمانیکه در مسئله امام جماعت شدن در بصره و جاهای دیگر، اختلاف و دعوا بود ،اصرار دارد که خودو سپاهیانش پشت سر امام علیه السلام اقامه نماز کنند.
اینکه انسان خودش را بین بهشت و جهنم ببیند، دیدن این مطلب و متوجه این امر بودن، توفیق الهی را میطلبد؛
اما نکته ای که مدنظرم هست که خدمت شما بزرگوارها بگم این ست که چه شد آدمی که اینقدر حرمت و ادب و دقت داره میشود فرمانده سپاه کوفه و شام؟
چه چیزی حر را اسیر کرده؟
ریشه مشکل او کجاست؟
چه چیزبرای حر پیش آمده که از امامش جدا شده؟
ایا تبلیغات علیه امام حسین علیه السلام و اینکه او خروج بر خلیفه و حاکم کرده ؟
یا اینکه طلب دنیا و قدرت دل او را به اسارت برده؟!
یا اینکه جمع بین دنیا و آخرت کرده ؟
جمع بین امام حسین و یزید کرده؟
لذا در محاسباتش اشتباه کرده است!
امامت و جایگاه ابی عبدالله علیه السلام را میشناسد!
اینکه حسین فرزند فاطمه است را می داند!
میداندکه با حسین بودن یعنی بهشت ولی طلایه دار سپاه یزید شده!
دوستان خیلی باید مواظب باشیم!
اگه ما جای حر بودیم چیکار میکردیم؟
حر در محاسباتش خواسته بود که هم دنیا را داشته باشدو هم آخرت را (منظور دنیای ظاهری و محض است) ،
و تا انجایی پیش میرودکه میبیندجمع بین ایندو ممکن نیست؛
و خودش را بین بهشت و جهنم می یابد!
و بعد انتخاب میکند!
و بر میگردد!
و جبران میکند!
وضعیت ما چگونه است؟
ما را چه چیزی اسیر کرده است؟
و از کار ولی جدا میکند؟
ما برای ولی و امامان چیکار میکنیم؟
خیلی اقا را دوست داریم !
دعای فرج زیاد میخونیم !
صبحهای جمعه هم اگه حال داشته باشیم ندبه هم می خونیم !
ولی در عمل چه گره ای از کار ولی باز میکنیم؟
ماها هم اسیر هستیم !
هر کدام اسیر چیزی!
معیت با ابی عبدالله علیه السلام در دنیا و اخرت، رزق معرفت و برائت میخواهد؛
فاسال الله الذی اکرمنی بمعرفتکم و معرفه اولیائکم و رزقنی البرائه من اعدائکم ان یجعلنی معکم فی الدنیا و الاخره.
وقتی معرفت نسبت به ولی نداشتیم، نسبت به اولیائ و دوستان ولی هم شناخت نخواهیم داشت!
آن وقت بین دوست و دشمن تمیز نمیدهیم!
ما در کنار کار و شغلی که داریم نقشی برای کمک کردن به ولی برای خودمون نپذیرفتیم!
حتی فکر نیمکنیم که با همین کار و شغل میتوانیم در حد خودمان کشورمان را از بیگانه و اجنبی بی نیاز کنیم!
بله در این راه سختی و مشکلات و بی مهری ها و خستگی ها و تندی ها هم هست!
اگر هم کاری دست بگیریم به محض اینکه یک جایی با خواستهای دنیایی خودمون و خانواده مون تعارض و تضادی ایجاد کنه سریع کنارش میگذاریم.
تحمل رنج و بلا را در این مسیر نداریم؛
حاضر نیستیم مقداری از وقت و زندگیمان را بگذاریم با چند نفر دیگر هم دل و همسو گره ای از کار ولی باز کنیم!
اگر هم جمع شویم، اینقدر خود خواهی توی کار می آوریم که یا جمع را می پاشونیم ،یا همه را دلسرد میکنیم!
مشکل فقط کارآمدی و هجوم باطل نیست که این گاها باعث تحرک و بیداری و انگیز داشتن ما میشود.
مشکل ما در عقیم بودن و نازایی خود ماست!
امام عصر ارواحنا فداه نیرو میخواهد!
یار و سرباز و سردار میخواهد!
چقدر خود مان و دیگران را برای این کار آماده کرده ایم؟
چقدر به تربیت خودمان و سایرین و نیرو سازی و کادر سازی اقدام میکنیم؟
درد این است که ما خودمان درد ولی هستیم!
امیر المومنین علیه السلام می نالد که ارید ان اداوی بکم و انتم دائی کناقش الشوکه بالشوکه"
کسی که بخواهد تیغ را با تیغ از پایش در بیاورد، در حالیکه سوزن نیاز دارد.
چیزی میتو اند تیغ را خارج کند که استقامت داشته باشد!!!! وگرنه تیغی میشویم که در پای ولی میشکنیم !
و مایه زحمت ولی خواهیم بود!
مشکل دوم حر اینست که تا گناه به حد آخرش نرسد به رسیمیت نمی شناسد. تا کار به کشته شدن و شهادت ولی نرسد و خود را بین بهشت و جهنم نبیند اقدامی نمیکند
. وقتی برای توبه میاید میگوید من فکر نمیکردم که کار به اینجا برسد که بخواهند شما را بکشند. ...
آدمی هر وقت که بخواهد میتواند برگردد. آدمی در متن اسارتها میتواند به حریت خودش برگردد....
@einsad
استاد علی صفایی حائری
۱۲:۱۰ ۱۳۹۴/۰۷/۲۷
🌿نظام اقتصادى
استاد علی صفایی حائری
مرحله بعد، نظام اقتصادى جامعه است و اينكه چگونه توليد به وجود آيد و به مصرفِ نيازها برسد؟ چه توليد شود؟ چگونه توليد شود؟ كالا و خدمات و ثروتها به چه نحوى توزيع شوند و چگونه مصرف شوند؟
در اين نظام، توليد و توزيع و مصرف، سپس نظام مالى و سيستم پولى و نوع روابطى كه به وجود مىآيد با آن بينش اساسى رابطه دارند.
👈نظام اقتصادى و تقسيم و تخصص كار، بر اساس بيدارى و آزادى از شغلهاست، بر اساس اين است كه كارهاى مانده را به عهده گيرند.
👈در اين نظام، جامعه بر اساس نيازهايش توليد و بر اساس ضرورتهايش توزيع و منهاى هوس و تجمل مصرف مىكند. شغلها و خدمات بر اساس نيازها و اهميتها و ضرورتها و استعدادها، تقسيم و توزيع مىشود.
آنچه توليد مىشود، به مصرف نيازها مىرسد. اين طور نيست كه چيزى را توليد كنيم و بعد بخواهيم آن را تحميل كنيم؛ كه آنچه توليد مىكنيم، نياز ماست و اتراف و تجمل و ريا و تظاهر نمىتواند اين نياز را آلوده كند.
در مرحله توزيع هم همين طور است. توزيع و مصرف بر اساس همان عوامل صورت مىگيرد و مسأله مصرف با مسائل ايثار و انفاق، پيوند مىخورد و مرتبط مىشود.
اين را هم بگويم كه مراد از مقدار نيازها، حداقلها نيست. افراد در اين جامعه، نه به حداقلِ رفاه كه در حدّ غنا و نه در حد كفافِ زندگى، كه بالاتر در حدّ غنا و بىنيازى بهره مىگيرند.
با اين بينش، مسأله مالكيت يا سرمايهدارى به آن شكل اصلًا مطرح نمىشود؛ چون مسأله اين نيست كه سرمايهها در كجاست؟ سرمايهها، خواه و ناخواه در جايى هست و هر جا باشد، آنجا سرمايهدارى است.
مسأله اين است كه مقدار برداشتِ توده مردم از اين سرمايه چقدر باشد؟ چقدر به افراد، از اين سرمايه، امكان و بهره دهيم؟ اين مسأله كه آيا اسلام سرمايهدارى دارد يا نه؟
موافق است يا مخالف يا مخالف مشروط، مهم نيست؛ چرا كه طرح مسائل به اين شكل، يك نوع فريب و مغالطه را در خود دارد. مسأله اين است كه مقدار برداشتى كه بايد هر كس از سرمايه داشته باشد، چقدر است. سرمايه پيش هر كسى كه مىخواهد باشد.
اما درباره مالكيت، در اسلام سه نوع مالكيت وجود دارد:
«مالكيت خصوصى» و «مالكيت عمومى» و «مالكيت رهبر». «1»
مالكيت رهبر، نقش كنترل كننده و تعيين كننده و توليدى را دارد. مالكيت عمومى، نقش توزيع را دارد و مالكيت خصوصى، نقش پشتوانه فعاليتهاى فردى و قوّه ابتكار را دارد.
___________________________________
(1) در مالكيت، سه اولويت مطرح است: 1. اولويت بر اساس سعى نه عمل 2. اولويت بر اساس اشتراك در استعدادها كه خمس و زكات را طرح مىريزد 3. اولويت بر اساس ولايت: «النَّبِىُّ اوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ انْفُسِهِمْ». (احزاب، 6). اين ولايت و مديريت، كنترل كننده است و نمىگذارد هيچ گاه در جامعه فسق و فجورى به وجود آيد.
📚 حركت، ص 136
@einsad
استاد علی صفایی حائری
۰۳:۲۲ ۱۳۹۴/۰۷/۲۷
استاد علی صفایی حائری:
عاشورا تنها يك روز نيست، بلكه تمامى تاريخ است. همانطوركه كربلا تنها يك قطعه خاك نيست. كربلا جغرافياى نامحدودِ اين تاريخ گسترده است.
📚 وارثان عاشورا، ص253
@einsad
استاد علی صفایی حائری
۱۲:۲۸ ۱۳۹۴/۰۷/۲۸
🌿تفسیر فرازی از زیارت عاشورا
استاد علی صفایی حائری:
فداكارى مراحلى دارد. خيلىها براى حسين فداكارى كردند و جان دادند، ولى بعد از زمانش؛ در حالى كه در زيارت عاشورا آمده است: «أَللّهُمَّ اجْعَلْنا مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحابِ الْحُسَيْنِ الَّذينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْن عَلَيْهِ السَّلام». اين هم يك حد از نصرت است كه هم جان بدهى و هم جلوى حسين بميرى.
در تاريخ آمده كه چهار هزار نفر از توابين آمدند و براى حسين خون دادند كه اگر در روز عاشورا اين كار را كرده بودند، كار حسين متفاوت مىشد و به آنجا نمىرسيد. جلوى او، پيشاپيش او، نه پشت سر او!
📚مشكلات حكومت دينى، ص 87
@einsad
استاد علی صفایی حائری
۱۲:۳۴ ۱۳۹۴/۰۷/۲۸
🌿حسین علیه السلام، آموزگار عشق
استاد علی صفایی حائری:👇
استاد علی صفایی حائری
۱۲:۴۳ ۱۳۹۴/۰۷/۲۸
🌿نظام حقوقى
استاد علی صفایی حائری
بر اساس بينش مطرح شده، مسائل حقوقى و قضايى و جزايى هم مطرح مىشود. مسأله «جرم» مطرح مىشود و اينكه مجرم كيست؟ با مجرم چه كنيم؟
چه هنگامى مجازات شود تا مجازات، خود مداواى او باشد؟ چه وقتى دست را ببُريم كه بريدن دست، خود دوا باشد؟
مسأله بعد هم «كيفر» و حدّ آن است و اينكه كيفر مجرم، بر اساس چه عاملى است؟
حقوق اسلامى همان طور كه در اخلاق اسلامى گفته شد، بر اين بينش استوار است كه در هستى، قدر و اندازههايى وجود دارد، نظام و روابطى وجود دارد و اين «اقدار»، حدودى را به وجود مىآورند و اين «حدود»، حقوقى را و اين «حقوق»، در رابطه با نظام حاكم بر هستى مطرح است، نه در رابطه با نظام توليدى جامعه و روابط اقتصادى آن.
با اين توضيح، جرم تنها به معناى مخالفت با نظام موجود در يك جامعه نيست، به معناى مخالفت با قوانينى كه در يك جامعه، جرم محسوب مىشود و در جامعه ديگر نمىشود، در گذشته جرم باشد و الان نباشد، نيست؛ چرا كه 👈جرم، درگيرى با نظام حاكم بر هستى، سنتها و قانونمندىهاى آن است.
با اين بينش، جرم فقط در حدّ جامعه مطرح نيست كه در رابطه با نظام؛ يعنى سنت حاكم بر هستى كه «اللَّه» بيانگر آن بوده، توضيح مىيابد.
پس هر نوع تخلّف و تخطّى از سنتهاى حاكم بر جهان، جرم است و اين جرم دو اثر دارد: يكى در بُعد «اجتماعى» و ديگرى در بُعد «جهتگيرىها».
هنگامى كه تو كسى را مىكشى، يك اثر اجتماعى دارد كه با ديه و قصاص تأمين مىشود. ديه و قصاص، جبران و كفّاره اثرى است كه جرم تو در جامعه داشته است. اثر ديگر جرم، در جهتگيرىها است. بايد بررسى شود جرم تو در رابطه با اثرى كه روى جهتها و جهتگيرىها دارد، چگونه و در چه حد است. كشتن يك رسول با كشتن يك آدم عادى، از حيث اجتماعى تفاوتى نمىكند و حدود و ديات و قصاص آن برابر است، ولى در رابطه با اثرى كه در جهت كلّى جامعه مىگذارد، تفاوت دارد؛ كه بنياد جامعه دگرگون شده است.
كسى كه رسولى را به خاك و خون كشيده با كسى كه ديگران را در خون نشانده، خيلى تفاوت دارند.
با توجه به اين مطلب، كيفر جرم بر اساس مقدار اثرى است كه در دو حوزه به وجود مىآورد: يكى در جامعه كه حدود و ديات جلوى آن را مىگيرند.
دوّمى در هستى كه با داستان استمرار انسان، توضيح مىيابد و مسأله ثواب و عقاب و بهشت و جهنم، آن را حل و فصل مىكند.
در حقوق اسلامى، مجازات و كيفر هنگامى است كه جرم، هيچ عاملى جز انحراف نداشته باشد. كسى كه مشروبى را به خيال اينكه آب است، مىنوشد و يا از روى جهل سر مىكشد، اين كار، يك اثر در خود او مىگذارد كه اين اثر هم استمرار دارد و يك اثر هم در سطح جامعه و چون اين شخص نخواسته كه پردههاى اجتماعى را بدَرَد، تخلّف و جرم او، حدّ و مجازات نخواهد داشت.
در جامعهاى كه هزار عامل براى زنا، سرقت، فساد وجود دارد و عوامل استثمارى، استعمارى و عوامل تربيتى و سياسىِ قدرتهاى خارجى فعال هستند، نمىتوانيم بر مجرمى به صرف اينكه فلان جرم را مرتكب شده، حدود را پياده و اجرا كنيم.
«حدود» در جامعه اسلامى، در مدينة الرسول مطرح مىشوند. مادامى كه آن زمينهها به وجود نيامده باشد، قطعاً حجاب در آن حدّ مطرح نيست، قطعاً حدِّ خمر و شراب به آن كيفيت نيست؛ چرا كه هزاران عامل وجود دارد و اين شخص، مجرم نيست كه مريض است و تو بايد مداوايش كنى. اگر به حدى رسيد كه مجبور بودى دستش را قطع كنى، آن موقع قطع كن.
اگر اين بينش و اين عمق، نسبت به حقوق اسلامى مطرح شود؛ يعنى «حد جرم» و «حد كيفر» و «برخورد با مجرم» را بفهميم، با مسائل به گونهاى ديگر روبرو مىشويم و تلقى و فهمى كه از سنگينى قصاص و ديات داريم، عوض خواهد شد.
📚 حرکت، ص 138 و 139
@einsad
استاد علی صفایی حائری
۱۱:۵۷ ۱۳۹۴/۰۷/۲۸
🌿نکته ای از توحید
استاد علی صفایی حائری
آنچه که تو از خدا تصور می کنی، آن مخلوق ذهن توست و به تو باز می گردد.
آن خدایی که در اندیشه تو احاطه شود و درک شود، آن محدود محکومی است که نمی تواند حاکم تو باشد و جهت حرکت تو باشد.
📚 صراط، ص 139
@einsad
استاد علی صفایی حائری
۰۶:۵۸ ۱۳۹۴/۰۷/۲۸
🌿تحمل حکومت معصوم
استاد علی صفایی حائری
مادام كه تلقى مردم از خود و از دنيا دگرگون نشود تحمل حكومت الهى و علوى را نخواهند داشت كه در بحثهاى قبل اشاره كرديم كه مردم حتى با شهادت اباعبدالله عليه السلام به على ابن الحسين عليه السلام روى نياوردند و با كنار زدن يزيد به حكومت علوى نپيوستند، كه نان و رفاهى كه آنها مىخواستند به اين ولايت سنگين نياز نداشت.
«ان امرنا صعب مستصعب لا يحتمله الا ملك مقرب او نبى مرسل او مؤمن امتحن الله قلبه للايمان.»
👈تحمل امر و حكومت معصوم، به شهود تمام و يا دل عاشق و مبتلا و ساخته شده نياز دارد.
حكومتى كه هدف هدايت و رحمت و بينات و ميزان و فرقان را دارد و تمامى نسلها را در نظر مىگيرد و تمامى عوالم را ملاحظه مىكند، پايههاى محكم و دلهاى استوار را مىطلبد. دلهايى كه با درك ضرورت و با احساس اضطرار، به تسليم و اطاعت و به همراهى و معيّت رسيدهاند و از تقدم و تأخر نجات يافتهاند و از نكث و مروق و قسط پاك شدهاند، كه ناكث مارق قاسط، يا جلوتر مىرود و يا عقب مىماند كه؛
«المتقدم عليكم مارق و المتأخر عنكم زاهق»
«فمعكم معكم»
«اللهم اجعلنا مع الحسين و اصحاب الحسين الذين بذلوا مهجهم دون الحسين عليه السلام»
«فاسئل الله الذى اكرمنى بمعرفتكم و رزقنى البرائة من اعدائكم ان يجعلنىمعكم ...».
📚 وارثان عاشورا، ص 36
@einsad
استاد علی صفایی حائری
۰۹:۱۵ ۱۳۹۴/۰۷/۲۸
🌿دیدار حسین علیه السلام که الوتر الموتور است با عبیدالله بن حر جعفی👇👇
استاد علی صفایی حائری
@einsad
استاد علی صفایی حائری
۰۸:۲۰ ۱۳۹۴/۰۷/۲۹
🌿احكام اسلامى(ادامه بحث نظام ها)
استاد علی صفایی حائری
بر اساس اين نظامهاست كه احكام اسلامى شكل مىگيرد.
احكام اسلامى چند دسته هستند:
در رابطه انسان با خودش كه احكام اخلاقى است.
در رابطه انسان با «اللَّه» كه احكام عبادى است.
در رابطه انسان با ديگران كه احكام حقوقى است.
در رابطه انسان با زندگىاش كه حدود مطرح مىشود و اينكه پوشاك ما چه باشد؟ خوراك ما چه باشد؟ چگونه غذا بخوريم؟ چگونه نگاه كنيم؟ و چگونه با كسى همراه يا از كسى جدا شويم؟
فهم اين مجموعه با اين همه بار و با اين همه سنگينى، در گرو بينش و تلقى ما از خودمان و رابطه ما با هستى، با جوامع، با نسلها و با خويش است و آنچه از بينشهاى اجتماعى و سياسى و تاريخى كه مُد شده و متداول است و مىخواهيم با خواندن چند كتاب به افراد غالب كنيم، يك بينش و روش اسلامى نيست و جوابگو نخواهد بود.
براى بيدارى و حركت افراد جامعه، گاهى از بينش اجتماعى استفاده مىكنيم و به آنها نشان مىدهيم كه در جامعهشان چه فقرهايى وجود دارد. آنها را اطراف ايران، بلوچستان، تهران، اين طرف و آن طرف، جواديه، دروازه غار، شمال تهران و ... مىگردانيم تا وضعيت جامعه را ببينند و بينشى از اجتماع برايشان حاصل شود.
گاهى از بينش سياسى استفاده مىكنيم كه از اين بينش، مىتوان براى تقسيم دنيا و نشان دادن ابر قدرتها، براى رسيدن به قدرت و راه مسالمتآميزِ جذب شدن به قدرتها استفاده كرد.
گاهى هم از بينش تاريخى مىگوييم كه چطور انسانها گلّهوار زندگى مىكردند و بعدها بر اساس كمبود مواد غذايى، مجبور شدند ذخيره كنند و چطور اين كار، تراكم و سپس تقسيم كار و بعد هم تخصص را به وجود آورد و چطور تخصصها، تفاوت استعدادها را به وجود آورد و چطور در كنار اين تفاوتها، استثمار و طبقات در جامعه اوليه و در دروه اشتراك اوليه شكل گرفت و بعد هم طبقه بردهدار و برده، به طبقه زميندار و كشاورز و بعد به سرمايهدار و بعد هم به طبقه كارگر تبديل شد. چطور دورههاى تاريخى اين مراحل را پشت سر گذاشتند و در هر دوره تاريخى هم خصوصياتى به وجود آمد. نوعى حكومت خاص، نوعى قانونگذارى خاص و نوعى رهبرى خاص در جامعه شكل گرفت.
👈اين بينشهاى تاريخى يا سياسى و يا اجتماعى براى حركت و بيدارى يك جامعه كافى نيستند. اين بينشها شايد به كار «ماركسيستها» بيايد، ولى به كار ما نمىآيد؛ چون 👈مادامى كه انسان شناسايى نشده و گنگ است، تاريخش، سياست يا حكومتش، جامعهاش نيز مبهم و گنگ خواهد بود.
نشان دادن فقر و درد و رنج، انسان را جز تا سرزمين رفاه پيش نمىبرد.
جامعه او از دامپرورى بالاتر نخواهد رفت. حكومت و سياست او هدفى جز در اين سطح نخواهد داشت. آزادى او چيزى جز هرز دادن او، رفاهش چيزى جز به پوچى رساندن او، تكاملش چيزى جز در بنبست گذاشتن او، به همراه نخواهد داشت.
اشكال كار ما اين است كه نقطه شروع خود را فراموش كردهايم و به خاطر اينكه انگ و ماركى به ما نچسبد و يا از روشنفكرها عقب نيفتيم، چشم خود را مىبنديم و مثل بازيگرها به بازى مىنشينيم و از اين و آن تقليد مىكنيم.
اينجاست كه مستحق اين خطاب خواهيم بود: «كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ»، كه بازيگرهاى زيانكارى خواهيم بود.
آنچه مىخواهيم به دوش گيريم، وسيلهها و مقدماتى دارد كه با خودش همراه است. فهم اين مجموعه و اين بار سنگين و رسالت عميق، احتياج به آگاهى و شناخت و ظرفيت و قدرت روحى دارد كه از عهده آن بينشهاى اجتماعى، سياسى، تاريخى، خارج است..
📚 حركت، ص 141 و 142
🌿Channel: @einsad
استاد علی صفایی حائری
۱۲:۴۰ ۱۳۹۴/۰۷/۲۹
🌿مخاطبان گرامی،
جهت آشنایی با روش، منش، سلوک و گوشه ای از سبک زندگی عالم ربانی استاد علی صفایی حائری، در نظر داریم از کتاب مشهور آسمان خاطراتی را نقل کنیم.
از همراهی شما کمال تشکر را داریم🌷
🌿Channel: @einsad
استاد علی صفایی حائری
۰۱:۵۹ ۱۳۹۴/۰۷/۲۹
این درست است که ما آنها (معصومین علیهم السلام) را شفیع و همراه طلب خود ساخته ایم،
و حتی نمک طعام و رنج فرزندانمان را با آنها در میان می گذاریم،
و این درست است که ما جز از این ها نمی خواهیم
ولی
درست ترین این است که از اینها جز خودشان را نخواهیم
و از آنها برای رسیدن به بت ها و عروسک های حقیر و ناچیزمان استفاده نکنیم
و اینها را برای رسیدن به این آرزوهای کوچک زیر پا نگذاریم
تا آن جا که با اشک و سوز بگوییم: مهدی جان! آقا جان! اگر جواب مرا ندهی بر می گردم...
راستی به کجا بر می گردیم؟
به سوی چه کسی؟
و در چه دنیای بزرگ و کوچکی؟
ما همه این راه ها را تجربه کرده ایم و از همه ی بن بست ها زخم خورده ایم تا به اینها روی آوردیم.
حال چگونه با برآورده نشدن خواسته های کوچکمان و مستجاب نشدن دعاهای ریز و درشتمان از این ها بر می گردیم و با آن ها قهر می کنیم.
اگر ما به خاطر این خواسته ها از اولیاء خود بریدیم و حتی در دلمان بر آنها خرده گرفتیم،
معلوم می شود که ما این خواسته ها را از آنها ضروری تر و مهم تر می دانیم
و در هنگام تعارض، آنها را زیر پا می گذاریم،
و بر آنها می شوریم
در حالی که آنها آمده اند به من بیاموزند که چگونه با رنج ها برخورد کنم
و چگونه از نعمت ها به غرور و تکاثر نرسم
و چگونه در هر موقعیت، موضع گیری مناسب داشته باشم
و از بدی ها خوب استفاده کنیم و به کوثر دست یابیم.
🌷🌷🌷 مرحوم استاد علی صفایی حائری (عین صاد) 🌷🌷🌷
📚📚📚📚 وارثان عاشورا، صفحات 41 و 42 📚📚📚📚
استاد علی صفایی حائری
۰۲:۰۵ ۱۳۹۴/۰۷/۲۹
السلام عليك يا ابا عبدالله و على الارواح التي حلت بفنائك و اناخت برحلك لا يوم كيومك يا ابا عبدالله
روز حسين عليه السلام مانند ندارد و بىمانندى و بركت عزيز اين روز در حجم مصيبت و عظمت مصيبت نيست كه ما مىبينيم در اين سالهاى نزديك و دور چگونه بزرگانى مثل مرحوم شيخ جعفر شوشترى و يا مرحوم آيتى و يا تربتى و يا راشد و يا مطهرى و ديگران و ديگران، از بركات اين روز دلهايى را زنده كردهاند و براى تمامى روزهاى صبر و استقامت، مبارزه و جهاد، و مصيبت و بلاء و شهادت و تسليم، و رضا و فناء از روز حسين عليه السلام الگو گرفتهاند و نشان آوردهاند.
با اين توجه بايد ببينيم كه روز حسين عليه السلام براى امروز ما كه روز انتظار و استقامت و تهيه و توطئه است، چه الگويى دارد، كه در روايت آمده: «يوطئون للمهدى سلطانه».
در اين روزها كه روزهاى شبهه و وسوسه و جذبهها و فتنهها، و ترس و هراس و سرگردانى و دربدرى و سر به دامان گذاشتن و بر هر درى كوبيدن است، چگونه از حسين عليه السلام الگو بگيريم و از ياران او كه به محل امن رسيدند و مركب خواباندند، و با اين دو خصوصيت: «حلت بفنائك و اناخت برحلك»، سزاوار سلام خدا و سلام انبياء و سلام ملائكه و سلام اولياء او شدند كه؛ عليكم منا جميعاً سلام اللَّه ابدا مابقيت و بقى الليل و النهار ...
همانطور كه بارها مطرح شده بايد در تاريخ هم با نگاه تطبيق داخل شد تا عبرت گرفت و به بصيرت رسيد و گرنه فقط سرگرمى و اشتغال است و تعجب و سردرگمى كه شبهه آن قدر سنگين است كه مىبينيم كسانى را كه نامه نوشته بودند و با مسلم بيعت كرده بودند و با او نماز گزارده بودند، آن قدر امان نداد كه تا صبح كنند و همان شبانه مسلم را رها كردند و كوچههاى كوفه را بر تنهايى و غربت مسلم و بر قساوت و بى وفايى خود شاهد گذاشتند.
آيا روزهاى ما همين خصوصيت شبهه و تردد و بازگشت و بريدگى و سرگردانى و ترس و هراس و وادادگى به هر كس و نا كس را با خود ندارد؟
ما مىبينيم كه چگونه مردان راه نشستند و بازگشتند و خود فروخته سر بر هر دامانى گذاشتند و با هر طاغوت و پفيوزى پيمان بستنند و به حكومت خدا و محمد صلى الله عليه و آله و على عليه السلام پشت كردند و از زندگى و مرگ محمدى گريختند.
همانطور كه وحشت از لشكر شام و طمع گندم رى و فريب و نيرنگ ابن زياد، خيلىها را در تاريخ از حسين عليه السلام و عاشورا و كربلا جدا كرد و از بركت روز حسين عليه السلام محروم گرداند.
وارثان عاشورا ص 88
استاد علی صفایی حائری
۰۲:۰۵ ۱۳۹۴/۰۷/۲۹
وحشت از قدرت و ابر قدرت امروز كه نظم نوين را فرياد مىزند و قدرت و صنعت و علم و ثروت و رفاه و لذت را يدك مىكشد و از تمامى راههاى تبليغى و رسانههاى جهانى و ماهوارههاى مسلط و تصويرهاى مسموم بهره مىبرد، وحشت و طمع از اين قدرتها و وادادگى در برابر آنها و سر نهادن بر فرمان آنها و بريدن از دين و از حسين زمان و ولى عصر (عج)، از وحشت اهل كوفه كم ندارد.
و راستى كه بركت روز حسين عليه السلام مىتواند، ما را به بيدارى بكشاند و با يارانى كه در محاصره افتادهاند و انتظارهاشان به نااميدى رسيد و هيچكس به يارى آنها نشتافت تا آنجا كه در روز تاسوعا دوست و دشمن تنهايى را باور كرد و دشمن تصميم به تمام كردن كار گرفت، با يارانى كه بدون انتظار نتيجه و با يقين به شكست اينگونه استوار ماندند، با اين ياران و اصحاب حسين عليه السلام به مقايسه بكشاند.
ما مىبينيم كه آنها در محاصره و ضعف بدون اميد به نصرتى و ناصرى و بدون انتظار نتيجه و چشم داشت از پيروزى و مزد و سپاس و ستايشى اقدام كردند و بر يكديگر سبقت گرفتند ...
و در اين طرف مىبينيم كه ما در برابر ولى عصر و امام زمان (عج) از ياد او غافل و از مشكلات مبارزه و رنجهاى او فارغ هستيم و در ميان اشتغالات شلوغ و لهو و لعبهاى خودمان براى او جايى نگذاشتهايم و اقدامى نمىكنيم و هزار توجيه داريم و دستاويز بدىهاى افراد و بى اعتنايى دوستان را و يا خوبى حريفان و نظم و انضباط و قدرت و سرعت و صنعت و ثروت و رفاه و سرخوشىهاى بىامانشان را داريم.
اين نكات معلوم مىتواند معادلهى مجهول ما را كشف كند و معرفت و محبت و نيّت و سبقت و مسارعه را براى ما مفهوم و مقبول و محبوب و مطلوب نمايد تا بتوانيم نام اصحاب حسين عليه السلام را بر زبان بياوريم و با ياد آنها خود را زنده نگه داريم و براى ولى عصر (عج) كه وحدت و غربت را دارد و قساوت و نخوت معاصر و ابرقدرتها را مىبيند و غفلت و فراغت و تسويف و لغو و لهو ما را تجربه مىكند، نور چشم و قدرت دست و سرعت قدم و عِدّه و عُده باشيم.
ما پس از تجربههاى مكرر و سرگردانى بر در خانههاى قدرت و ثروت، اگر در فناء حسين عليه السلام محلى بگيريم و در اين وسعت حلول كنيم، و اگر در كاروان او رخت بيفكنيم و مركب بخوابانيم، مىتوانيم حلاوت امن و لذت سلام خدا و سلام انبياء و سلام ملائكه و سلام اولياء را ذوق كنيم و بچشيم و مىتوانيم در اين روزهاى شبهه و فتنه و انتظار و ترس و يأس و رجعت و بازگشت، همراه هدايت و بينات و فرقان حسين عليه السلام و فرزندان او استوار و ثابت قدم بمانيم و با هر نعيق و فريادى راه عوض نكنيم و از خط بيرون نزنيم.
استاد علی صفایی حائری
۰۸:۴۴ ۱۳۹۴/۰۷/۲۹
🌿چرا یزید غاصب است؟
استاد علی صفایی حائری👇
🌿Channel: @einsad